M.json

{
  "Group": "M",
  "Entries": 860,
  "Words": [
    {
      "EnglishWord": "m",
      "Meanings": [
        "القاگری متقابل ، سیزدهمین حرف الفبای انگلیسی ، مرتبه دوازدهم یا سیزدهم ، هر چیزی بشکل حرف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macabre",
      "Meanings": [
        "وابسته برقص مرگ ، مهیب ، ترسناک ، خوفناک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macadamize",
      "Meanings": [
        "سنگ فرش کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macau",
      "Meanings": [
        "ماکایو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mace",
      "Meanings": [
        "مقدونیه ، جمهوری مقدونیهMacedonia, Rep. of چماق زدن ، گول زدنی ، فریب ، چماق ، نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدا یت می‌شود ، پوست جوز ، گل جوز ، راف ، گرز ، کوپال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macedonian",
      "Meanings": [
        "وابسته به مقدونیه و مردم و فرهنگ آن، مقدونی، زبان مقدونی از زبانهای اسالو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macerate",
      "Meanings": [
        "الغر کردن ، مجازی ظلم کردن بر ، زجر دادن ، خیساندن ، خیس شدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "machiavellian",
      "Meanings": [
        "وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "machination",
      "Meanings": [
        "دسیسه ، تدبیر ، طرح"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "machine",
      "Meanings": [
        "براده برداشتن ، تراشیدن ، تراشکاری کردن صیقل کردن ، دستگاه ، ماشین کردن ، با ماشین رفتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "machinery",
      "Meanings": [
        "االت موتورخانه ، ما شین االت ، ماشین‌ها ، دستگاه ، تشکیالت ، سازمان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "machinist",
      "Meanings": [
        "ماشین چی ، چرخکار ماشین ساز ، سرموتوریست ناو ، ماشین کار ، چرخکار ، ماشین ساز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "machismo",
      "Meanings": [
        "تداعی منفی مرد برتر پنداری، نرینه رفتاری رفتار به طور غلو آمیز مردانه همراه با حس تفوق بر زنان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macrocosm",
      "Meanings": [
        "جهان ، دنیا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macroeconomics",
      "Meanings": [
        "کالن بخشی از اقتصاد که با رابطهٔ نیروهای عمدهٔ بازار و زمینه‌های عمدهٔ اقتصادی سر و کار دارد اقتصاد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macrophage",
      "Meanings": [
        "یاخته بیگانه خوار درشت ، کالن خوار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "macroscopic",
      "Meanings": [
        "یعنی ذره بینی است microscopic کلمه مخالف آن قابل رویت با چشم غیر مسلح ، درشت نمود ، نمودار به چ شم ، مریی قابل رویت بدون میکروسکپ و غیره که"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maculate",
      "Meanings": [
        "لکه دار کردن ، الودن ، بی عفت کردن ، لکه دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mad",
      "Meanings": [
        "به احتراز از جنگ می‌کنند، از جا در رفته، عصبانی کردن، دیوانه کردن نابودی حتمی متقابل این باور ال سح‌های اتمی چون موجب نابودی هر دو ط رف می‌شوند ابرقدرت‌ها را ناگزیر خشم، غیظ، اعراض، مخفف ، madden خشمگین، عصبانی، برآشفته، آتشی، قدیمی دیوانه کردن امروزه at چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده دار، دام پزشکی هار، دچار هاری، معموال با دیوانه، مجنون، شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، شیفته، مرده ی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "madagascar",
      "Meanings": [
        "ماداگاسکار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "madden",
      "Meanings": [
        "دیوانه کردن ، عصبانی کردن ، دیوانه شدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "madonna",
      "Meanings": [
        "تصویر حضرت مریم ، بانوی من ، خانم من"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "madrid",
      "Meanings": [
        "مادرید"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "madrigal",
      "Meanings": [
        "شعر بزمی ، سرود عاشقانه چند نفری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maelstrom",
      "Meanings": [
        "طوفان یا گرداب شدید"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maestro",
      "Meanings": [
        "موسیقی استاد، استاد، رهبر ارکستر، معلم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magazine",
      "Meanings": [
        "مهمات ، مخزن ، خشاب اسلحه ، خزانه انبار مهمات ناو ، مخزن مهمات ناو ، جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده ، مخزن فشنگ ، مجله ، انبار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magic",
      "Meanings": [
        "ناپدید کردن به طور سحرآسا away شعبده بازی، تردستی، چشم بندی، با ،جادو، عالی، محشر، معرکه، خیلی خوب، مسحور کردن، جادو کردن، سحر کردن، افسون کردن، طلسم کردن جادوگری، کندایی، سحر، افسون، طلسم، هر نیروی سحرانگیز، جادویی، افسونی، سحرآمیز، وابسته به سحر و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magician",
      "Meanings": [
        "جادوگر ، مجوسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magisterial",
      "Meanings": [
        "امرانه ، دیکتاتوروار ، مطلق ، دارای اختیار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magistracy",
      "Meanings": [
        "ریاست کالنتری یا دادگاه بخش ، قاضی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magistrate",
      "Meanings": [
        "مجری قانون، مجری عالی، رییس کالنتری، رییس بخش دادگاه، دادرس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magma",
      "Meanings": [
        "خمیر مواد معدنی یا الی ، درده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnanimity",
      "Meanings": [
        "جوانمردی ، رادمردی ، بزرگواری ، بزرگی طبع ، علو طبع ، بلند همتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnanimous",
      "Meanings": [
        "بزرو طبع ، بزرگوار ، عالی فطرت ، آقا منش ، نظر بلندانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnate",
      "Meanings": [
        "نجیب زاده ، ادم متنفذ ، متشخص"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnet",
      "Meanings": [
        "اهنربا ، اهن ربا ، مغناطیس ، جذب کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnetic",
      "Meanings": [
        "کشنده ،برکشندگر، وابسته به نیروی جاذبهٔ زمین، زمین کشندی، شخص یا شخصیت گیرا، جذاب، گرایش گیر، ربایا ،وابسته به آهن ربا، مغناطیسی، آهن ربایی، برکندی، کشندایی، وابسته به یا موجد آهن ربایی، مغناطیس گر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnetize",
      "Meanings": [
        "مغناطیسی کردن ، اهن ربا کردن ، کشیدن ، شیفتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnificence",
      "Meanings": [
        "شکوه ، عظمت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnificent",
      "Meanings": [
        "باشکوه ، مجلل ، عالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnify",
      "Meanings": [
        "واال کردن ،کردن، ال ف زدن، قدیمی ستودن، ستایش کردن، از نظر اندازه یا اهمیت یا مقام بزرگتر کردن، ارجمند کردن به کمک ذره بین و غیره بزرگ نما کردن، بزرگ کردن، درشت نما کردن، غلو کردن، مبالغه کردن، گزافه گویی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magniloquence",
      "Meanings": [
        "پر اب و تابی، قلمبه نویسی، گزاف گویی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magniloquent",
      "Meanings": [
        "پر اب و تاب ، قلنبه نویس ، غرا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnitude",
      "Meanings": [
        "دامنه ، حیطه عمل ، کشش ، شدت ، تعداد ، بزر گی ، عظمت حجم ، قدر ، اهمیت ، شکوه ، اندازه ، مقدار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "magnum opus",
      "Meanings": [
        "کار بزرگ ، مهمترین اثر ادبی یا هنری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maharaja",
      "Meanings": [
        "مه راجه ، مهاراجه ، مه راجا ، لقب دسته ای از راجه‌ها یا شاهزادگان بزرگ در هند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maidenhood",
      "Meanings": [
        "دوشیزگی ، بکارت ، مجازی تازگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mail",
      "Meanings": [
        "مراسالت ، جو شن ، زره دار کردن ، نامه رسان ، پستی ، با پست فرستادن ، چاپار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maim",
      "Meanings": [
        "چال ق کردن ، کسیرا معیوب کردن ، معیوب شدن ، اختالل یا از کارافتادگی عضوی ، صدمه ، جرج ، ضرب و جرح ، نقص عضو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "main",
      "Meanings": [
        "بزرگ ، کامل شاه لوله ، نیرومند ، عمده ، اصلی ، مهم ، تمام ، کامل ، دریا ، با اهمیت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mainland",
      "Meanings": [
        "بزرگترین جزیرهٔ آبخست گروه ژاپن است، قاره، خشکی، قطعه اصلی که honshu سرزمین اصلی در برابر جزیره‌ها یا شبه جزیره‌های اطراف آن، زمین الد، جزیرهٔ هونشو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mainly",
      "Meanings": [
        "بیشتر ، اساسا\" ، اصال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mainstay",
      "Meanings": [
        "نقطه اتکاء ،بند، دریا نوردی مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد، تکیه گاه اصلی، وابستگی عمده نگه دار اصلی، حامی اصلی، پشتیبان ع مده، تکیه گاه، پشت و پناه، کشتی نگاهدارندهٔ دکل اصلی، شاه دکل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mainstream",
      "Meanings": [
        "میان رود، موسیقی جاز آمیزهٔ ،ترین، شلوغ ترین، پرحرارت ترین، پر رونق ترین، وسط رود در جایی که جریان آب از همه جا قویتر است موسیقی و ادبیات و عمل و اندیشه و غیره روندکلی، میان روند، خط فکر ی، باب روز، کنش ورترین، فعال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maintain",
      "Meanings": [
        "داشتن پشتیبانی کردن ، نگهداری کردن ، ابقا کردن ، ادامه دادن ، حمایت کردن از ، مدعی بودن ، نگهدا شتن ، برقرار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maintenance",
      "Meanings": [
        "تعمیر ، قوت ، گذران ، خرجی ، ابقاء ، نگهداشت ، صیانت ، حمایت ، نفقه ، نگاهداری ، حفاظت کردن ، حفظ کردن ، تعمیر و نگهداری ، تاسیسات ، حفظ ، نگهداری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maize",
      "Meanings": [
        "ذرت ، بالل ، رنگ ذرتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "majestic",
      "Meanings": [
        "شکوهمند، باشکوه، فرهمند، باعظمت، شا هانه، شاهوار، بزرگ، خسروانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "major",
      "Meanings": [
        "بزرگ ، کبیر ، طویل ، ارشد ، سرگرد ، بالغ ، مهاد ، متخصص شدن ، سرگرد ارتش ، مهم ، یاور درجه سرگردی قدیم ، رشته اصلی ، اصلی ، عمده ، اکبر ، بزرگتر ، بیشتر ، اعظم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "majority",
      "Meanings": [
        "کبر ، ماژوریته ، اکثریت ، بیشین ، بیشان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "make",
      "Meanings": [
        "کردن ، تاسیس کردن ، گاییدن ، ساختمان ، ساخت ، سرشت ، نظیر ، شبیه ساخت ، ترکیب ، ساختن ، بوجود اوردن ، درست کردن ، تصنیف کردن ، خلق کردن ، باعث شدن ، وادار یامجبور ساختن اماده کردن ، تهیه کردن طرح کردن ، قرار دادن ، باعث شدن وادار یا مجبور کردن ، پیمودن ، رسیدن به"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "make-believe",
      "Meanings": [
        "وانمود، تظاهر، افسانه، قصه، متظاهر، ساختگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maker",
      "Meanings": [
        "سازنده ، خالق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "makeshift",
      "Meanings": [
        "سردستی، موقتی، چارهٔ موقتی، وسیله، چاره موقتی، ادم رذل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "make-up",
      "Meanings": [
        "کردن ، جعل کردن، گریم کردن ، بزک ، توالت ترکیب ، ساخت ، ساختمان یاحالت داستان ساختگی ، در تاترآرایش، گریم ، ترکیب کردن، درست کردن ، جبران"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maladjusted",
      "Meanings": [
        "ناسازگار به ویژه نسبت به شرایط محیط، دژسازگار، بی توافق، کژ سازگار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maladroit",
      "Meanings": [
        "بی مهارت ، ناشی ، بی دست وپا ، ناهنجار ، زشت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malady",
      "Meanings": [
        "ناخوشی ، فاسد شدگی ، بیماری ، مرض"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malagasy or madagascan",
      "Meanings": [
        "اهل ماداگاسکار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malaise",
      "Meanings": [
        "ناراحتی ، بیقراری ، احساس مرض"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malapropism",
      "Meanings": [
        "کلمات دژ کاربرد واژه ها، اشتباه لپی در کاربرد واژه، گنده پرانی، استعمال غلط وعجیب وغریب لغات، سوء استعمال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malapropos",
      "Meanings": [
        "بی موقع، بی جا، نابهنگام، نابجا، نامناسب، بی م حل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malaria",
      "Meanings": [
        "ماالریا ، نوبه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malawi",
      "Meanings": [
        "کشور ماالوی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malawian",
      "Meanings": [
        "اهل ماالوی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malaysian",
      "Meanings": [
        "مالزیایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malcontent",
      "Meanings": [
        "ناراضی، ناخشنود، یاغی، سرکش، متمرد، اماده شورش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maldives",
      "Meanings": [
        "کشور مالدیو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maldivian",
      "Meanings": [
        "کشور مالدیو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "male",
      "Meanings": [
        "جنس نر ، مذکر ، مردانه ، نرینه ، نرین ، گشن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malediction",
      "Meanings": [
        "لعنت ، بدگویی ، لعن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malefactor",
      "Meanings": [
        "تبهکار ، بدکار ، تبه کار ، جانی ، جنایت کار ، جنایت امیز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maleficent",
      "Meanings": [
        "زیان اور ، تبه کار ، شریر ، شیطان ، بدجنس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malevolence",
      "Meanings": [
        "بدخواهی ، بدنهادی ، شرارت ، بدسگالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malevolent",
      "Meanings": [
        "بدخواه ، بدنهاد ، درموردستاره بخت نحس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malfeasance",
      "Meanings": [
        "خطای اداری ، بدکاری ، بدکرداری ، شرارت ، کار خالف قانون"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mali",
      "Meanings": [
        "کشور مالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malian",
      "Meanings": [
        "اهل مالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malice",
      "Meanings": [
        "سوء نیت ، سوء قصد ، بداندیشی ، بدجنسی ، بدخواهی ، عناد ، کینه توزی ، نفرت ، قصد سوء"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malicious",
      "Meanings": [
        "بد اندیش ، از روی بدخواهی ، از روی عناد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malign",
      "Meanings": [
        "بدخیم ، بدنهاد ، بدخواهی کردن ، بدنام کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malignant",
      "Meanings": [
        "بدطینت ، خطرناک ، زیان اور ، صدمه رسان ، کینه جو ، بدخواه ، متمرد ، سرکش ، پزشکیبدخیم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malignity",
      "Meanings": [
        "بدخواهی، بدطینتی، شرارت، خباثت، مردم آزاری، زیان بخشی، مضر بودن، بدخیمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malinger",
      "Meanings": [
        "خود را بنا خوشی زدن ، تمارض کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malingerer",
      "Meanings": [
        "سرباز یا ملوانی که خود را بناخوشی میزند و از زیر کار شانه خالی میکند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mall",
      "Meanings": [
        "پیاده رو پر درخت و سایه دار ، تفرجگاه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malleable",
      "Meanings": [
        "چکش خور ، نرم و قابل انعطاف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mallet",
      "Meanings": [
        "چوب چکش مانند بازی کروکه ، گرز ، پتک ، کلوخ کوب ، چوگان ، چکش زدن ، کوبیدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malnourished",
      "Meanings": [
        "دچار سوء تغذیه، بدخورا، بدخوراک، بدپرورد، دچار گنده خوری، بد تغذیه شده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malnutrition",
      "Meanings": [
        "سوء تغذیه، بدخورایی، بدخوراکی، بد پروردی، گنده خوری، تغذیه ناقص، نرسیدن مواد غذایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malodorous",
      "Meanings": [
        "بد بو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malpractice",
      "Meanings": [
        "کاری، دشکاری، عمل سوء، سوء اداره، معالجه غلط پزشکی - جرا حی قصور یا سواستفاده از موقعیت و مقام تخلف تخلفات پزشکی، لغزش لغزش های"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "malta",
      "Meanings": [
        "جزیره مالت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maltese",
      "Meanings": [
        "اهل مال ت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maltreat",
      "Meanings": [
        "بدرفتاری کردن ، بدکار کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mammal",
      "Meanings": [
        "پستاندار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mammoth",
      "Meanings": [
        "ماموت ، فیل بزرگ دوره ما قبل تاریخ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "man",
      "Meanings": [
        "کردن ، گرداندن امور ، شوهر ، مهره شطرنج ، مردی بازیگر تیم ، گماردن نفرات ، پر کردن محل ، قرار دادن سرنشین ، انسان ، شخص ، بر ، نوکر ، مستخدم ، اداره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manacle",
      "Meanings": [
        "دست بند مخصوص دزدان و غیره ، قید ، بخو ، دستبند زدن ، زنجیرکردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manage",
      "Meanings": [
        "کردن، سر به زیر کردن، از پیش بردن، اسب اموخته در اصل اسب را آموخته کردن، اسب را تعلیم دادن، با چاپلوسی یا مهارت یا زور و غیره وادارکردن، تسلیم ،کار بردن یا استفاده کردن، موجب شدن، ترتیب دادن، به انجام کاری موفق شدن، انجام دادن، از عهده برآمدن اداره کردن، گرداندن، سامان گری کردن، مهارکردن، حرکت چیزی را کنترل کردن، واپاد کردن، نادر با دقت به"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manageable",
      "Meanings": [
        "اداره کردنی، قابل کنترل، مهارپذیر، قابل اداره کردن، کن ترل پذیر، رام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "management",
      "Meanings": [
        "حل و عقد ، مدیریت و ریاست حسن تدبیر ، اداره ، ترتیب ، مدیریت ، مدیران ، کارفرمایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manager",
      "Meanings": [
        "مدیر تیم ، مدیر ، مباشر ، کارفرما"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "managua",
      "Meanings": [
        "شهر ماناگوا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manama",
      "Meanings": [
        "شهر منامه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mandamus",
      "Meanings": [
        "حقوق حکم کتبی دادگاه عالی به دادگاه فرعی یا به ادارات و موسسات خصوصی یا دولتی حکم دادگاه عالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mandate",
      "Meanings": [
        "فرمان ، تعهد ، اختیار ، حکم قیمومت ، تحت قیمومت در اوردن ، دستور مردم به وکیل ، دستور مافوق ، وکالت نامه ، قیمومت ، حکم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mandatory",
      "Meanings": [
        "قیم ، اجباری ، الزامی ، الزام اور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mandible",
      "Meanings": [
        "فک ، ارواره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mane",
      "Meanings": [
        "یال، بش، پش، گیسوفش، یال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "man-eater",
      "Meanings": [
        "جانوری که انسان را میخورد ، ادمخوار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maneuver",
      "Meanings": [
        "تمرین نظامی ، عملیات نظامی وجنگی را تمرین کردن ، مشق کردن ، مانور دادن ، طرح کردن ، مانور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mangle",
      "Meanings": [
        "پرس، له کردن، بریدن، پاره کردن، خرد کردن و مسطح را صاف کنند دستگاه پرس، دستگاه صاف ساز، ماشین اتو، دستگاه هم فشار، پارچه بافی دستگاه دستگاهی که با آن پارچه و مالفه و غیره را اتو می‌کنند - دستگاهی که با آن آهن ورق یا حلبی یا هر چیز نازک ،لت و پار کردن، تکه پاره کردن، جریحه دار کردن، گاز گاز کردن، متن و غیر ه دستکاری کردن، خراب کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mangy",
      "Meanings": [
        "مبتال به جرب ، مبتال به گری ، جرب دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mania",
      "Meanings": [
        "دیوانگی ، شیدایی ، عشق ، هیجان بی دلیل و زیاد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maniac",
      "Meanings": [
        "شیدا ، ادم دیوانه ، مجنون ، دیوانه وار ، عصبانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maniacal",
      "Meanings": [
        "دیوانه ، بیخود"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manicure",
      "Meanings": [
        "ناخن آرایی، مانیکور، ناخن پیرایی، مانیکور زدن، ارا یش کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manifest",
      "Meanings": [
        "بارز ، اشکار ساختن ، معلوم کردن ، فاش کردن ، اشاره ، خبر ، اعالمیه ، بیانیه ، نامه ، مانیفیست ، مانیفست ، بارنامه ، فهرست بارها ، لیست وسایل ، قطعنامه ، اظهارنامه ، صورت بار ، بازنمود کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manifestation",
      "Meanings": [
        "مظهر ، اشکار سازی ، ظهور ، ابراز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manifesto",
      "Meanings": [
        "قطعنامه ، اشعاریه ، بیانیه ، اعالمیه دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manifold",
      "Meanings": [
        "چند برابرکردن ، مانیفولد ، چند راهه ، لوله چند الیی ، روپوش اتصال ، چند تا ، بسیار ، زیاد ، متعدد ، گوناگونی ، متنوع کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manila",
      "Meanings": [
        "مانیال پایتخت جزایر فیلیپین ، کاغذ مانیل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manipulate",
      "Meanings": [
        "باد ست عمل کردن ، با استادی درست کردن ، بامهارت انجام دادن ، اداره کردن ، دستکاری کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manlike",
      "Meanings": [
        "نرینه ، جنس نر ، وحشی ، مرد مانند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manliness",
      "Meanings": [
        "مردانگی ، جوانمردی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manner",
      "Meanings": [
        "چگونگی، رسوم، عادات، ادب، تربیت ،باب روز، آداب ادب، نزاکت، هنر و ادبیات و غیره سبک، اسلوب، گونه، نوع، جور، قسم، راه، طریقه ،روش، طرز، طور، طریق، روال، طرز رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، جمع سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mannered",
      "Meanings": [
        "دارای سبک یا رفتار بخصوص ، تصنعی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mannerism",
      "Meanings": [
        "اطوار و اخالق شخصی ، سبک بخصوص نویسنده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manoeuvre",
      "Meanings": [
        "تمرین نظام ی ، عملیات نظامی وجنگی را تمرین کردن ، مشق کردن ، مانور دادن ، طرح کردن ، مانور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manor",
      "Meanings": [
        "ملک اربابی ، ملک تیولی ، منزل ، خانه بزرگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "man-power",
      "Meanings": [
        "نیروی مردانه، تعداداشخاص مورد استفاده، مشمولین نظام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mansion",
      "Meanings": [
        "مهجور توقف، زیست موقت، عمارت چند دستگاهی، عمارت بزرگ ،خورنگاه، خورنق، جمع - انگلیس ساختمان آپارتمانی ، manor ی لرد، خانهٔ اربابی رجوع شود به کاخ، خانهٔ مجلل، قدیمی - معم ال و جمع مسکن، زیستگا ه، واحد مسکونی در ساختمان یا خانهٔ بزرگ، خانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mantel",
      "Meanings": [
        "طاقچه باال بخاری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mantle",
      "Meanings": [
        "جبه ، توری چراغ ، پرده ، پوست ، شنل زنانه ، ب الاپوش ، ردا ، پوشش ، کاله توری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mantra",
      "Meanings": [
        "آیین هندوها سرود، قرایت به ویژه خواندن آهنگین ودا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "man-trap",
      "Meanings": [
        "تله ادم گیر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manual",
      "Meanings": [
        "شده با دست، کتاب دستی، نظامنامه، مقررات، کتاب راهنما پایه نا مه، راهنما، موسیقی - ارگ و غیره صفحهٔ کلید، ارتش دستور رزمی، دستی، وابسته بدست، انجام ،انجام شده یا ساخته شده توسط دست دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manufacture",
      "Meanings": [
        "پشم و غیره را قابل مصرف کردن، پرداخت کردن، مصنوع صنعتی، فرورده، فرآورده، دست ساخت، کاال، با تداعی منفی از خود درآوردن، بافتن، جعل کردن، پوالد و ساختن با دست یا ماشین و به مقدار زیاد، فرآوری، فرورد، تولید، فرآوردن، فروردن، تولید کردن، محصول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manufacturer",
      "Meanings": [
        "صاحب کارخانه ، تولید کننده ، سازنده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manufacturing",
      "Meanings": [
        "صنعتی ، ساخت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manumission",
      "Meanings": [
        "عتق ، ازاد سازی ، حقوق ازادی برده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manumit",
      "Meanings": [
        "بنده را ازاد کردن ، ازادی بخشیدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "manuscript",
      "Meanings": [
        "مربوط به دوران پیش از اختراع چاپ، دستخط، نسخه خطی، نوشته دست نویس نوشته شده با دست یا ماشین تحریر ولی چاپ نشده، کتاب خطی، نسخهٔ خطی و معموال قدیمی و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "many",
      "Meanings": [
        "زیاد ، خیلی ، چندین ، بسا ، گروه ، بسیاری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "map",
      "Meanings": [
        "نقشه بر داشتن از ، نقشه برداری کردن ، نگاشت ، نگاشتن ، نقشه کشیدن ، ترسیم کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maputo",
      "Meanings": [
        "ماپوتو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mar",
      "Meanings": [
        "زدن ، اسیب خراب کردن ، اسیب زدن ، اسیب رساندن ، زیان رساندن ، معیوب کردن ، ناقص کردن ، بی اندام کردن ، صدمه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maraud",
      "Meanings": [
        "ربودن، نهب وغارت کردن، بقصد غارت حمله کردن، دله دزدی یاتالش کردن، چپاول کردن در پی چپاول و غارت پرسه زدن، برتاختن، پی طعمه گشتن، چاپیدن، غارت کردن، دستبرد زدن، تاختن و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marauder",
      "Meanings": [
        "غارتگر ، چپاولگر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "margin",
      "Meanings": [
        "مابه التفاوت ، میزان سود سهام ، حاشیه ای ، سود ناخالص ، مرز ، کن ار ، لبه ، اندک ، حاشیه دار کردن ، حد ، بودجه احتیاطی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marginal",
      "Meanings": [
        "لبه ، حاشیه ای خطرناک ، بحرانی ، حداکثر ، کناری ، وابسته به حاشیه ، کم ، حاشیه ای ، مرزی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marginate",
      "Meanings": [
        "حاشیه دار کردن، کناره دار کردن، لبه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marine",
      "Meanings": [
        "تکاور دریایی ، بحری ، وابسته به دریانوردی ، تفنگدار دریایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marital",
      "Meanings": [
        "شوهری ، زوجی ، ازدواجی ، نکاحی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maritime",
      "Meanings": [
        "ناوگان مستقل دریایی ، وابسته به بازرگانی دریایی ، وابسته بدریانوردی ، استان بحری یاساحلی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mark",
      "Meanings": [
        "نشانه ، نشان ، داغ ، هدف ، پایه ، نقطه ، درجه ، مرز ، حد ، عالمت گذاشتن ، توجه کردن ، بل گی_ری خوب ، هدف نقطه اغاز ، عالمت گذاری کردن ، نشانه هدف ، نمره گذاری کردن ، ارزه ، نمره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marked",
      "Meanings": [
        "مشخص ، عالمت دار ، نشاندار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "market",
      "Meanings": [
        "کردن محل داد و ستد ، مرکز تجارت ، فروختن ، در بازار داد وستد کردن ، درمعرض فروش قرار دادن ، به بازار عرضه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marketing",
      "Meanings": [
        "بازاریابی و توزیع ، بازار یابی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marketplace",
      "Meanings": [
        "دادوستد بازرگانی، بازرگانی، بازار، محل فروش به ویژه محل بی سقف، بازار گاه، میدان فروش کاال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maroon",
      "Meanings": [
        "شاه بلوط اروپایی ، رنگ خرمایی مایل بقرمز ، درجزیره دورافتاده یاجاهای مشابهی رها شدن یا گیر افتادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marquee",
      "Meanings": [
        "چادر بزرگ ، خیمه بزرگ ، سایبان ، اسمانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marrakesh",
      "Meanings": [
        "مراکش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marriage",
      "Meanings": [
        "نکاح ، وصلت ، جشن عروسی ، زناشویی ، یگانگی ، اتحاد ، عقید ، پیمان ازدواج"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "married",
      "Meanings": [
        "شوهر دار ، شوهردار ، عروسی کرده ، متاهل ، پیوسته ، متحد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marrow",
      "Meanings": [
        "مغز استخوان، مخ، بخش درونی و اساسی هر چیز، جوهر، لب کالم، دست چین، نخبه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marry",
      "Meanings": [
        "عروسی کردن با ، ازدواج کردن ، شوهر دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marsh",
      "Meanings": [
        "مرداب، لشاب، باتالق، ماندآب، سیاه اب، لجن زار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marshal",
      "Meanings": [
        "مرتب کردن ، در صف اوردن ، مارشال ، ارتشبد ، کالنتر ، سردسته ، به ترتیب نشان دادن ، راهنمایی کردن باتشریفات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marshall islands",
      "Meanings": [
        "جزایر مارشال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marsupial",
      "Meanings": [
        "جانور کیسه دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "martial",
      "Meanings": [
        "وابسته به ارتش ، جنگی ، لشکری ، جنگجو ، نظامی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "martian",
      "Meanings": [
        "مریخی ، اهل کره مریخ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "martinet",
      "Meanings": [
        "انضباطی ، ادم با انضباط وسخت گیر ، سخت گیری وانضباط خشک ، منجنیق سنگ انداز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "martinique",
      "Meanings": [
        "جزیرهی مارتینیک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "martyr",
      "Meanings": [
        "فدایی ، شهید راه خدا کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "martyrdom",
      "Meanings": [
        "شهادت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marvel",
      "Meanings": [
        "چیز شگفت ، شگفتی ، تعجب ، اعجاز ، حیرت زده شدن ، شگفت داشتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marvelous",
      "Meanings": [
        "حیرت اور، عجیب، جالب ، marvellous عالی، محشر، خیلی خوب، انگلیس شگفت انگیز، حیرت انگیز، شگرف، اعجاب آور موجب شگفتی و تحسین، معجزه آسا، فرجودگرانه، عامیانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "marxism",
      "Meanings": [
        "هم می‌گویند، فلسفه مارکسیست، عقیده مارکس marxianism مارکسیسم، مارکس گرایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masculine",
      "Meanings": [
        "هجای پایانی و موکد، مذکر ،سطر شعر دارای قافیه ای که در هجای آخر سطر بوده و مو کد است ، هجای آخر هر سطر اگر موکد باشد - نیرومند، زن مرد مانند، زمخت، نکره، موسیقی دارای کادانس که با تن موکد پایان می‌یابد، معانی بیان ،دستور زبان مذکر، وابسته به مردان و پسران، مردانه، پسرانه، نروک، نرینه، گشن، جوانمرد، دلیر، پرزور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mask",
      "Meanings": [
        "روبند ، لفافه ، بهانه ، عیاشی ، شادمانی ، خوش گذرانی ، ماسک زدن ، پنهان کردن ، پوشاندن ، پوشانه ، الگو ، سامان ، پوشیدن ، کاله مخصوص شمشیربازی ، روپوش ، زمین پوشیده از دید و تیر ، مانع ، نقاب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masochist",
      "Meanings": [
        "*فردیکه ازآسیبرسانیبه خودش لذتببرد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masonry",
      "Meanings": [
        "بنایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masquerade",
      "Meanings": [
        "لباس مبدل ، بالماسکه ، رقص بانقاب‌های مضحک وناشناس ، تغییر قیافه ، به لباس مبدل در امدن ، قیافه ظاهری بخود دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mass",
      "Meanings": [
        "جمع اوری کردن ، توده مردم ، جماعت ، تمرکز قوای جنگی ، مقدار حجم ، مراسم عشاء ربانی ، انبوه ، کپه ، گروه ، جرم ، حجم ، قسمت عمده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "massacre",
      "Meanings": [
        "قتل عام کردن ، کشتار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masseter",
      "Meanings": [
        "ماهیچه مخصوص جویدن ، عضله مضغ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "massive",
      "Meanings": [
        "گران کوه ، ساختمان فشرده ، سنگین ، قوال ، توپر ، بزرگ ، حجیم ، عظیم ، گنده ، فشرده ، کال ن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mast",
      "Meanings": [
        "دکل یکپارچه، بادکل مجهز کردن ،خوراک خوک حاوی بلوط و فندق و غیره، میوه‌های جنگلی که به عنوان خوراک به خوک می‌دهند، مازبر ،نیروی دریایی امریکا گردهمایی افراد که طی آن فرمانده به درخواست‌ها و تخلفات جزیی رسیدگی می‌کند ،دادن، در جرثقیل و دستگاه حفاری و غیره دکل، پایهٔ بلند آنتن رادیو یا تلویزیون و غیره میله، دیرک، تیر دکل که طناب بادبان‌ها یا رادار یا دیده بان گاه و غیره بر آن سوار است، دکل دار کردن، دکل روی چیزی قرار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "master",
      "Meanings": [
        "کردن کارفرما ، رییس ، مدیر ، مرشد ، پیر ، صاحب ، ماهر شدن ، خوب یادگرفتن ، استاد شدن ، تسلط یافتن بر ، رام ، قطعه کار اصلی ، جامع ، مخدوم ، کاپیتان کشتی ، اصلی ، ماهر شدن در چیزی ، دانشور ، چیره دست ، ارباب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mastermind",
      "Meanings": [
        "کردن مغز متفکر، سلسله جنبان، پیشگام، بانی بودن یا شدن، سلسله جنبان شدن، فکر بکر، دارای نبوه فکری، ابدا ع"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masterpiece",
      "Meanings": [
        "شاهکار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mastery",
      "Meanings": [
        "حکمرانی، سلطه، فرمانروایی، برتری، تفوق، چیرگی، مهارت، چیره دستی، خبرگی، اربابی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "masticate",
      "Meanings": [
        "چاوش کردن ، جویدن ، نرم کردن ، خمیر کردن ، بزاقی کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "match",
      "Meanings": [
        "بودن ، جور بودن با ، بهم امدن ، مسابقه ، چوب کبریت ، تطبیق ، تطابق ، مطابقت رویارویی ، همتا کردن ، همتا ، نظیر ، لنگه ، همسر ، جفت ، ازدواج ، زورازمایی ، وصلت دادن ، حریف کسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "material",
      "Meanings": [
        "عمده ، کلی ، جسمی ، اساسی ، اصولی ، مناسب ، مقتضی ، مربوط ، جسم ، ماده کار ، کاال ، نیرو ، مواد ، ما لایرت ، مصالح ساختمان ، چیز ، جنس ، ماده ، مصالح ، مادی ، جسمانی ، مهم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "materialism",
      "Meanings": [
        "مکتب مادیت ، ماده گرایی ماتریالیسم ، ماده گرایی ، مادیت ، ماده گرایی ، ماده پرستی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "materialize",
      "Meanings": [
        "مادی کردن ، صورت خارجی بخود گرفتن ، جامه عمل بخود پوشیدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maternal",
      "Meanings": [
        "مادروار ، مادرانه ، امی ، از مادری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maternity",
      "Meanings": [
        "مادری ، زایشگاه ، وابسته به زایمان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "math",
      "Meanings": [
        "ریاضی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matinee",
      "Meanings": [
        "نمایش یا برنامه یاجشن بعدازظهر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matriarch",
      "Meanings": [
        "رییسه خانواده ، مادر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matriarchy",
      "Meanings": [
        "مادرساالری، زن ساالری، مادرشاهی، شه مادری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matricide",
      "Meanings": [
        "مادر کش ، مادر کشی ، قاتل مادر ، مادرکش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matriculate",
      "Meanings": [
        "کردن ، پذیرفتن در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن ، نام نویسی کردن ، در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن ، قبول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matrilineal",
      "Meanings": [
        "وابسته به خویشی و تبار شناسی از طریق مادر مادر تباری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matrimony",
      "Meanings": [
        "زناشویی ، عروسی ، ازدواج ، نکاح"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matrix",
      "Meanings": [
        "قالب ، زمینه ، شبکه ، زهدان ، رحم ، بچه دان ، موطن ، جای پیدایش ، ماتریس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matron",
      "Meanings": [
        "عاقله زن، خاتون، بیمارستان مدیر، سر پرستار، زن خانه دار، کدبانو، بانو، زن شوهردار، مدیره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matronly",
      "Meanings": [
        "درخور یا مانند عاقله زن یا مدیره، موقر و آرام، بانو منش، متین، محترم، کدبانووار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matt",
      "Meanings": [
        "فلز شناسی فلز یا مس پرداخت نشده وناخالص، تکمیل یا پرداخت مات وبی ال ج matte ،مخفف انجیل متی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matte",
      "Meanings": [
        "فلز یا مس پرداخت نشده وناخالص، تکمیل یا پرداخت مات وبی ال ج فلز شناسی matt ،ماته آمیزهٔ ناخالص سولفیدها، فلز یا چوب یا سیمان و غیره سطح مات و معموال زبر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matter",
      "Meanings": [
        "قالب ، کاال ، ماده ، جسم ، ذات ، ماهیت ، جوهر ، موضوع ، امر ، مطلب ، چیز ، مهم بودن ، اهمیت داشتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "matter of fact",
      "Meanings": [
        "حقیقت امر ، بطور واقعی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mature",
      "Meanings": [
        "شیب، گوال رود، رشد کردن، سررسیده شده پر تجربه کردن یا شدن، جاافتاده کردن یا شدن، عاقل کردن یا شدن، زمین شناسی -ب ه ویژه رودخانه‌ها کم ،بهادار و غیره سررسید، قابل پرداخت، سررسید شدن، رسیده شدن یا کردن، بالغ شدن یا کردن، گوالیدن، بالیدن یافته، سنجیده، حساب شده، آدم پخته، پرتجربه، عاقل، جاافتاده، خردمندانه، معقول، بزرگسال، وام یا اوراق رسیده، انسان و جانور بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، برومند ، کامل، تمام و کمال ، تکامل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maturity",
      "Meanings": [
        "رشد ، سررسید ، بلوغ ، کمال ، سر رسید"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maudlin",
      "Meanings": [
        "باحرف بزرگ اسم خاص مونث ، مریم مجدلیه ، ضعیف وخیلی احساساتی ، سرمست"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maul",
      "Meanings": [
        "خردکردن ، له کردن ، صدمه زدن ، اطراف توپ رگبی ، چکش چوبی ، تخماق ، چماق ، گرز ، توپوز ، ضربت سنگین ، باچکش زدن یاکوبیدن پتک چوبی ، اهنکوب ، روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یا گروهی ، گروه مهاجمان و مدافعان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maunder",
      "Meanings": [
        "بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن ، بطور نامفهوم حرف ز دن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mauritania",
      "Meanings": [
        "موریتانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mauritanian",
      "Meanings": [
        "موریتانیایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mauritian",
      "Meanings": [
        "اهل موریس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mauritius",
      "Meanings": [
        "جزیرهٔ موری تیوس در شرق ماداگاسکار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mausoleum",
      "Meanings": [
        "مرقد، گوراب، ارامگاه ب زرگ ،آرامگاه ماسولوس پادشاه کاریا در یونان که یکی از هفت عجایب دنیا محسوب می‌شد، مقبره، آرامگاه مجلل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mauve",
      "Meanings": [
        "قفایی ، رنگ بنفش مایل به ارغوانی سیر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maverick",
      "Meanings": [
        "حیوان بیصاحب ، ادم بی سرپرست ، تک رو ، مستقل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mawkish",
      "Meanings": [
        "حالت تهوع نسبت به غذای بد مزه ، کسل کننده ، بطور زننده احساساتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maxim",
      "Meanings": [
        "پند ، مثل ، گفته اخالقی ، قاعده کلی ، اصل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maximize",
      "Meanings": [
        "کردن، بیش نمایی کردن، بیشینه ساختن به حداکثر رساند ن، بیشین کردن، به شدیدترین حد رساندن، به باالترین سطح رساندن، به بیشترین حد وانمود"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maximum",
      "Meanings": [
        "حداکثر ، ماکزیمم ، بیشترین ، بیشین ، بزرگترین و ب الاترین رقم ، منتهی درجه ، بزرگترین ، باالترین ، ماکسیمم ، بیشینه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "may",
      "Meanings": [
        "مجازی بهار جوانی ، ریعان شباب ، ماه مه ، امکان داشتن ، توانایی داشتن ، قادر بودن ، ممکن است ، میتوان ، شاید ، انشا هللا ء ، ایکاش ، جشن اول ماه مه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maybe",
      "Meanings": [
        "شاید ، احتماال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mayhap",
      "Meanings": [
        "هم می‌گویند، شاید mayhappen شاید، ممکن است، امکان دارد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mayhem",
      "Meanings": [
        "فلج کردن ، چالق کردن ، حقوق ضرب وشتم ، جرح"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mayor",
      "Meanings": [
        "شهردار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mayotte",
      "Meanings": [
        "جزیره مایوت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "maze",
      "Meanings": [
        "جای پرپیچ وخم ، پیچ وخم ، پلکان مارپیچ ، سرسام ، هذیان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mbabane",
      "Meanings": [
        "مبابانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "me",
      "Meanings": [
        "به من، مرا، مخفف، ایالت مین امریکا، فوق لیسانس آموزش و پرورش، درحالت مفعولی مرا، بمن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mead",
      "Meanings": [
        "نوشابه الکلی مرکب از عسل واب ومالت وماده مخمر ، شهد اب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meager",
      "Meanings": [
        "الغر ، نزار ، بی برکت ، بی چربی ، نحیف ، ناچیز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meal",
      "Meanings": [
        "غذا ، خوراکی ، شام یا نهار ، ارد معموال غیر از ارد گندم بلغور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mealymouthed",
      "Meanings": [
        "کتمان گر ، ادم چرب زبان ، شیرین زبان ، اهل تملق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mealy-mouthed",
      "Meanings": [
        "اهسته حرف زن ، سخن له کن ، بی خلوص ، دریغ دارنده از راست گویی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mean",
      "Meanings": [
        "قصد داشتن ، مقصود داشتن ، هدف داشتن ، معنی ومفهوم خاصی داشتن ، معنی دادن ، میانگین ، دروسط ، حد وسط ، متوسط ، میانه روی ، اعتدال ، منابع درامد ، عایدی ، پست فطرت ، بدجنس ، اب زیرکاه جزیی ، ناچیز ، معمولی ، بی اهمیت حد وسط ، معدل معنی دادن ، معنی داشتن ، معدل ، خسیس ، وسطی ، واقع"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meander",
      "Meanings": [
        "رود پیچ ، میاندر ، دور ، گردش ، راه پر پیچ و خم ، پیچ و خم داشتن ، مسیر پیچیده ای را طی کردن ، چماب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meaning",
      "Meanings": [
        "مصداق ، ارش ، معنی ، مفاد ، مفهوم ، فحوا ، مقصود ، منظور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meaningful",
      "Meanings": [
        "پرمعنی، معنی دار، چم دار، چمین، هدف دار، هدفمند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meant",
      "Meanings": [
        "میانه ، متوسط ، میان ، مشترک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meanwhile",
      "Meanings": [
        "ضمنا ، در این ضمن ، در ضمن ، در اثناء ، در خالل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "measly",
      "Meanings": [
        "پزشکی سرخکدار، سرخجه دار، سرخکی، دچارسرخجه، کرم گرفته، دارای کرم کدوگو شت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "measure",
      "Meanings": [
        "اندازه نشان دادن ، اندازه داشتن ، میزان ، حد ، پایه ، درجه ، اقدام ، شعر وزن شعر ، بحر ، اندازه گرفتن ، پیمانه کردن ، سنجیدن ، درامدن ، تعدیل کردن ، تدبیر ، راه حلها ، اندازه گیری کردن ، اقدام پیشگیری ، عمل کردن ، روش ، مقیاس ، واحد ، قدر حد ، بخش یاب اندازه گرفتن ، سنجیدن بخش کردن ، میزان کردن طی کردن ، پیمودن ، مقایسه کردن سنجش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "measurement",
      "Meanings": [
        "مساحت ، اندازه گیری ، اندازه ، سنجش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meat",
      "Meanings": [
        "گوشت فقط گوشت چهار پایان ، خوراک ، ناهار ، شام ، غذای اصلی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mechanic",
      "Meanings": [
        "مکانیک ، مکانیک ماشین آالت، هنرور، مکانیکی، ماشینی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mechanical",
      "Meanings": [
        "ماشین وار، از روی عادت، غیر فکری ،وابسته به علم مکانیک، مکانیکی، افزارگری، ماشینی، خودکار، افزارگانی، ساخت کاری، بی فکر و احساس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mechanician",
      "Meanings": [
        "مکانیک ، مکانیک ماشین االت ، هنرور ، مکانیکی ، ماشینی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mechanics",
      "Meanings": [
        "علم ماشین االت ، نیرو برد ، علمی که درباره اثر نیرو بر اجسام بحث میکند ، علم جراثقال ، علم مکانیک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mechanism",
      "Meanings": [
        "مکانیزم ، ماشین ، دستگاه ، طرز کار ، ساز و کار ، مکانیسم ، طرزکار ، ساختمان ، اجزاء متشکله چیزی ، اجزاء مکانیکی ، عوامل مکانیکی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medallion",
      "Meanings": [
        "مدال بزرگ، مدالیو ن ، با مدال بزرگ زینت دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meddle",
      "Meanings": [
        "میان ، مرکز ، کمر ، میانی ، وسطی ، در وسط قرار دادن ، فضولی کردن ، دخالت بیجا کردن ، مداخله کردن ، مخلوط کردن ، امیختن ، پراکنده کردن ، جماع کردن ، ور رفتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meddlesome",
      "Meanings": [
        "فضول ، مداخله گر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "media",
      "Meanings": [
        "واسطه‌ها ، رسانه‌های گ روهی ، وسایل ، ت شیمی پوشش میانی سرخرگ ، رسانه‌ها ، واسطه ها"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mediaeval",
      "Meanings": [
        "قرون وسطی ، قرون وسطایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medial",
      "Meanings": [
        "میانی ، وسطی ، مابین ، میانه ، متوسط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "median",
      "Meanings": [
        "وسطی، حد فاصل، در مثلک میانه، باحرف بزرگ اهل کشور ماد ،از ریشهٔ فارسی اهل سرزمین باستانی ماد، وابسته به ماد و مادها و زبان و فرهنگ ایرانی آنها، مادی منصف زاویه، خط نیمساز، آمار - وابسته به شماره ای که درست در وسط چند شمارهٔ دیگر قرار گرفته است اندام میانی، رگ میانی، عصب میانی، میانی، میانگین، متوسط، میانه، فی مابین، بینابین، هندسه وابسته به خط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mediate",
      "Meanings": [
        "شدن میانی ، وسطی ، واقع درمیان ، غیر مستقیم ، میانجی گری کردن ، وساطت کردن ، پابمیان گذاردن ، درمیان واقع"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mediator",
      "Meanings": [
        "واسطه ، میانجی ، دالل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medical",
      "Meanings": [
        "بهداشتی ، بهداری ، طبی ، دانشکده پزشکی ، سرپزشک ، معالجه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medication",
      "Meanings": [
        "تداوی ، تجویز دوا ، دارو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medicinal",
      "Meanings": [
        "دارویی، درمانی، وابسته به دوا و درمان، شفا بخش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medicine",
      "Meanings": [
        "داروی عشق، زهر، پادزهر، داروی سحرآمیز، معجون، علم طب پزشکی، طب، دارو، دوا، دارو دادن، با دارو درمان کردن، پزشکی در مقایسه با جراحی یا م امایی، قدیمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medieval",
      "Meanings": [
        "قرون وسطی ، قرون وسطایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mediocre",
      "Meanings": [
        "حد وسط ، متوسط ، میانحال ، وسط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meditation",
      "Meanings": [
        "عبادت ، تفکر ، اندیشه ، تعمق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meditative",
      "Meanings": [
        "تفکری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mediterranean",
      "Meanings": [
        "ساحل، میان زمینی، میان خشکی، دریاچه ای، محصور در خشکی دریای مدیترانه، اهل سرزمین‌های مجا ور دریای مدیترانه، مدیترانه ای، وابسته به مدیترانه، سرزمین دور از"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medium",
      "Meanings": [
        "معتدل ، رسانه ، مال\" ، میانی ، مقدار متوسط ، معدل ، واسطه دالل ، پزشکی محیط کشت ، میانجی ، واسطه ، وسیله ، متوسط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "medley",
      "Meanings": [
        "امیخته ، اختالط ، رنگارنگ ، زد وخورد ، موسیقی قطعه موسیقی مختلط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meed",
      "Meanings": [
        "قدیمی جایزه یا پاداش مناسب، مهجور رشوه، کرایه، مزد، جایزه، پاداش، ارزش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meek",
      "Meanings": [
        "فروتن ، افتاده ، بردبار ، حلیم ، باحوصله ، مالیم ، بیروح ، خونسرد ، مهربان ، نجیب ، رام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meekly",
      "Meanings": [
        "از روی فروتنی یا افتادگی، از روی شکسته نفسی، حلیمانه، متواضعانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meet",
      "Meanings": [
        "شایسته ، مقتضی ، تقاطع ، اشتراک ، به ، مالقات کردن ، مواجه شدن ، تقاطع کردن ، پیوستن ،جلسه ، نشست گاه ، درخور ، مناسب ، د لچسب پرداختن ، دیدار ، مطابق شرایط بودن ، تصادم کردن با دشمن درخور بودن، برخورد کردن ، یافتن ، معرفی شدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meeting",
      "Meanings": [
        "اجتماع ، تالقی ، همایش ، مجمع ، اتصال برخورد ، تالقی وسایط نقلیه ، جنگ تن به تن ، جلسه ، نشست ، انجمن ، مالقات ، میتینگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "megalith",
      "Meanings": [
        "یادگاری به ویژه در بق ایای ساختمان‌های نوسنگی و انسان‌های اولیه کالن سنگ، خرسنگ، سنگ بزرگ، سنگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "megalomania",
      "Meanings": [
        "مرض بزرگ پنداری خویش ، جنون انجام کارهای بزرگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "megalopolis",
      "Meanings": [
        "کالن شهر، شهر بزرگ، شهر بسیار بزرگ، بزرگ شهر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "megaton",
      "Meanings": [
        "سنجش نیروی انفجاری سالح‌های اتمی مگاتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "megawatt",
      "Meanings": [
        "برق مگاوات ، یک میلیون وات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meiosis",
      "Meanings": [
        "متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدید میگردد ، تقسیم سلولی تقسیم کاهشی یاخته ای ، تقسیم کاهشی ، م. ل. تحقیر ، نمایش مصغر چیزی ، اطناب ، زیست شناسی تغییرات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melancholy",
      "Meanings": [
        "مالیخولیا ، سودا زدگی ، غمگین"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melange",
      "Meanings": [
        "امیزه ، ترکیب ، مخلوط ، امیختگی ، اختالط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melanin",
      "Meanings": [
        "رنگ سیاه ولکه‌های سیاه روی پوست"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meld",
      "Meanings": [
        "امتیاز، آمیختن، مخلوط کردن، ورق بازی ورق را رو کردن، اعالم رو کردن یا اعالم کردن ورق، در برخی بازی‌های ورق کارت اعالم کردن، ورق رو کردن برای محاسبه ی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melee",
      "Meanings": [
        "ستیزه ، غوغا ، مغلوبه شدن جنگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meliorate",
      "Meanings": [
        "بهتر شدن ، بهبود یافتن ، بهتر کردن ، اصالح کردن ، ترقی دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meliorism",
      "Meanings": [
        "بهبودگرایی، بهبود طلبی ،این باور جهان طبیعتا رو به بهبود می‌رود و کوشش انسان می‌تواند این فرایند را تشدید کند بهسوی گرایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melliferous",
      "Meanings": [
        "مولد عسل، انگبین زا، عسل زا، انگبینی، عسل دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mellifluous",
      "Meanings": [
        "شیرین ، ملیح"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mellow",
      "Meanings": [
        "رسیده ، نرم ، جا افتاده ، دلپذیر ، مهربان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melodious",
      "Meanings": [
        "موسیقی دارای ملودی، ملودی دار، تک نوادار، ملیح، دلپذیر، دارای ملودی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melodrama",
      "Meanings": [
        "نمایش توام با موسیقی واواز که پایانی خ وش داشته باشد ، عشق خوش فرجام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melodramatic",
      "Meanings": [
        "مربوط به نمایش ملودرام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melody",
      "Meanings": [
        "نوا، خنیا تک نوایی، آواز همراه با تک نوایی، اهنگ شیرین، صدای موسیقی ، harmony ملودی در برابر هارمونی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melt",
      "Meanings": [
        "فلز و غیره که در هر وهله آب می‌شود، اب شدن، مخلوط کردن یک الیه پنیر آب شده پوشیده شده است، آب شدگی، گداز، گدازش، هر چیز آب شده، مذاب، گدازیده، گدازه، مقدار شدن، درآمیختن، احساسات و غیره مالیم و مهربان کردن، نرم کردن، خوراک پردازی ساندویچ یا نان که از ،معموال با کردن، وارفتن، تحلیل رفتن، از هم پاشیدن away به تدریج ناپدید شدن، محو شدن، کم کم آمیخته معموال به واسطهٔ حرارت آب شدن یا کردن، ذوب کردن یا شدن، آب سان کرد ن، بخسیدن، گداختن، حل شدن یا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "melting",
      "Meanings": [
        "گدازش، ذوب، گداختنی، ذوب شونده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "member",
      "Meanings": [
        "جزء ساختمانی ، قطعه ، پاره ، اندام ، عضو ، کارمند ، شعبه ، بخش ، جزء"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "membership",
      "Meanings": [
        "عضویت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "membrane",
      "Meanings": [
        "دیوار هسته ای ، پوشه ، غشاء ، شامه ، پرده ، پوست ، پوسته"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memento",
      "Meanings": [
        "خاطره ، یادگاری ، نشان ، یاداور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memoir",
      "Meanings": [
        "صورتجلسه و شرح بحث‌ها در انجمن‌های حرفه ای و علمی، یادداشت، تاریخچه، سرگذشت، شرح حال، خاطره باشد، کارنامهی زندگی، تذ کره، جمع خود زیست نامه، کتبی خاطرات، یادنامه، جمع صورتجلسه به ویژه جمع رویدادنامه، شرح وقایع، زندگی نامه، زیست نامه به ویژه اگر توسط یکی از اقربای شخص نوشته شده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memorabilia",
      "Meanings": [
        "اشیا یادآورها، چیزهای خاطره انگیز، یاد انگیزگان، یادبودها، خاطرات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memorable",
      "Meanings": [
        "حایز اهمیت ، جالب ، یاد اوردنی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memorandum",
      "Meanings": [
        "تذکاریه ، ست و استطالع از طرقی غیر از ارسال این نامه باعث تضییع وقت می‌شود ، یادداشت ، نامه غیر رسمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memorial",
      "Meanings": [
        "حافظه نامه یا یادداشت غیر رسمی ، عریضه ، نسخه استنساخ شده ، گوشزد کردن ، یادگار ، لوحه یادبود ، وابسته به"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memorialize",
      "Meanings": [
        "برسم یادگار نگاه داشتن ، یاداوری کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "memory",
      "Meanings": [
        "حافظه ، خاطره ، یادگار ، یاد بود"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "menace",
      "Meanings": [
        "تهدید کردن ، چیزی که تهدید کننده است ، مخاطره ، تهدیدکردن ، ارعاب کردن ، چشم زهره رفتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "menagerie",
      "Meanings": [
        "نمایشگاه جانوران ، جایگاه دام ودد ، دامگاه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mend",
      "Meanings": [
        "بازسازی، بهبودی، التیام، رفو کردن، بهبودی یافتن، شفا دادن ،شکستگی استخوان بهبود یافتن، بهتر شدن، جوش خوردن، زخم التیام یافتن، بیماری خوب شدن، شفا یافتن - تعمیر کردن، درست کردن، نوسازی کردن، مرمت کردن، بهترکردن، اصالح کردن، بهبود بخشیدن، سالمتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mendacious",
      "Meanings": [
        "دروغگو ، کاذب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mendacity",
      "Meanings": [
        "دروغگویی ، کذب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mendiant",
      "Meanings": [
        "گدا ، درویش ، دربدر ، سایل ، گدایی کننده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mendicant",
      "Meanings": [
        "گدا ، درویش ، دربدر ، سایل ، گدایی کننده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "menial",
      "Meanings": [
        "نوکر مابانه ، چاکر ، نوکر ، ادم پست"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mental",
      "Meanings": [
        "وابسته به چانه، چانه ای، زنخی، زنخدانی، روحی، مغزی، روانی ،وابسته به مغز و عقل، عقالنی، خردی، ذه نی، فکری، هوشی، دماغی، روان شناسی روانی، عامیانه دیوانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mentality",
      "Meanings": [
        "ذهن ، قوه ذهنی ، روحیه ، طرز فکر ، اندیشه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mention",
      "Meanings": [
        "تذکر ، یاداوری ، نام بردن ، ذکر کردن ، اشاره کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mentor",
      "Meanings": [
        "ناصح ، مربی ، مرشد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "menu",
      "Meanings": [
        "منو ، فهرست خوراک ، صورت غذا ، فهرست انتخاب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mephitic",
      "Meanings": [
        "بدبو، متعفن، گندبو، گاز و غیره زهرین، سمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mercantile",
      "Meanings": [
        "تجاری ، تجارتی ، بازرگانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mercantilism",
      "Meanings": [
        "سوداگری، مرکانتیلیسم، سیاست بازرگانی، سیاست موازنه بازرگانی کشور انحصار و خودکفایی و افزایش صادرات بر واردات و گردآوری شمش طال بازارگرایی، بازاربست گرایی، مکتب اروپای پس از قرون وسطی - این گرایش اقتصادی حمایت از فراورده‌های داخلی از طریق تعرفهٔ گمرکی و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mercenary",
      "Meanings": [
        "سرباز مزدور ، ادم اجیر ، پولکی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merch",
      "Meanings": [
        "رشاء، بطن احوت نجوم بتا - امراه المسلسله"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merchant",
      "Meanings": [
        "داد و ستد کردن، سوداگری کردن، وابسته به ناوگان بازرگانی ،بازرگان، تاجر، سوداگر، کاسب، کاسبکار، پیشه ور، معامله گر، دکاندار، مغازه دار، بازرگانی، تجارتی، سوداگری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merciful",
      "Meanings": [
        "بخشایشگر ، رحیم ، کریم ، رحمت امیز ، بخشنده ، مهربان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merciless",
      "Meanings": [
        "بیرحم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mercurial",
      "Meanings": [
        "جیوه ای ، سیمابی ، جیوه دار ، چاالک ، تند ، متغیر ، متلون"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mercy",
      "Meanings": [
        "شگفتی یا آزردگی خدا رحم کند! ، وای! ، استغ هللا فر! ، پناه بر خدا! ، بخشش، مرحمت، شفقت، امان مهربانی، مسکین نوازی، از مستمندان دست گیری، نیک بختی، بخت خوب، رحمت خدا، کار خدا، ندا به نشان ،رحم، رحمت، ترحم، مروت، نرم دلی، دلسوزی، گذشت، بخشندگی، عفو، بخشایش، آمرزگاری، آمرزندگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mere",
      "Meanings": [
        "دریا ، اب راکد ، مرداب ، محض ، خالی ، تنها ، انحصاری ، فقط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merely",
      "Meanings": [
        "فقط ، صرفا\" ، محضا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meretricious",
      "Meanings": [
        "وابسته به فاحشه ، فاحشه وار ، زرق وبرق دار وبد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merge",
      "Meanings": [
        "کردن، ممزوج کردن، ترکیب کردن، فرورفتن، مستهلک شدن، غرق شدن مستحیل کردن یا شدن، به هم پیوستن، درهم ادغام شدن، یک کاسه کردن یا شدن، یکپارچه کردن یا شدن، یکی ،از راه گوارش یا درهم آمیزی یا جذب ماهیت خود را از دست دادن درهم آمیختن، هم پیوست کردن یا شدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merger",
      "Meanings": [
        "استهالک ، ادغام دو شرکت ، ممزوج کننده ، یکی شدن دو یا چند شرکت ، ادغام ، امتزاج"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meridian",
      "Meanings": [
        "النهاری، زمین پرهونی، نیمروز پرهونی، نادر جنوبی، مهجور ظهر، خط نصف النهار، دایره طول، درجه کمال پرهون، وابسته به یا در نیمروز، نیمروزی، ظهری، واب سته به اوج مدار روزانهٔ هر جرم سماوی، اوجی، نصف مقام و قدرت و غیره اوج، اوگ، ب الاترین مقام یا موقعیت در زندگی، نصف النهار، زمین پرهون، نیمروز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meringue",
      "Meanings": [
        "سفیده تخم مره وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند، نوعی کیک میوه دار ،شیرینی پزی و غیره مرینگ سفیدهٔ تخم مرغ و شکر که می‌زنند و روی کیک و غیره می‌مالند و می‌پزند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merit",
      "Meanings": [
        "در خوربودن، پاداش، جایزه، نشان، مدال، لیاقت، شایسته بودن ،غیره، جمع محسنات، نکات خوب و بد هرچیز، سزیدن، سزاواربودن، استحقاق داشتن، شایستن ، شاینده بودن شایستگی، استحقاق، سزاواری، شایندگی، ارزش، نیکویی، خوبی، چیز ارزشمند، در خور قدردانی یا پاداش و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meritocracy",
      "Meanings": [
        "شاینده ساالری، نخبه ساالری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meritorious",
      "Meanings": [
        "شایسته‌ترین ، الیق ، شایسته ، مستحق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "merriment",
      "Meanings": [
        "شادی، دلشادی، خوشدلی، شنگولی، مهجور مایهٔ شادی، ابراز شادی، نشاط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mesh",
      "Meanings": [
        "یا مشبک کردن، بدام انداختن، شبکه ساختن، تورساختن، جور شدن، درهم گیرافتادن مثل دنده‌های ماشین بسیار نازک زنانه، هر چیزی که از حلقه‌های درهم بافتهٔ فلزی ساخته شده باشد، سورا تور پشه بند، تور مانند انداختن، درهم قفل شدن، با هم جور شدن، جفت شدن یا کردن، تلفیق کردن یا شدن، پارچهٔ تور مانند، جوراب گرفتن، در دنده افتادن دوچرخ و غیره، گیرانداختن، گیرافتادن، به تله انداختن یا افتادن، در مخمصه افتادن یا توری، شبکه، سرند، غربال، الک، دام، مخمصه، گرفتاری، درهم گیر افتادن دو چرخ دندانه دار، مکانیک دنده ،س وراخ، روزن، چشمه، روزنچه، جمع نخ یا سیم و غیره که با آن سرند و توری و غیره می‌سازند، تور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mesmerize",
      "Meanings": [
        "هیپنوتیزم کردن، هیپنوتیزم شدن ،هم می‌گویند hypnotize مسحور کردن، شیفتن، روانشناسی به خواب مغناطیسی فروبردن، خسباندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mess",
      "Meanings": [
        "وغیره ،شلوغ کاری کردن ، الوده کردن ، اشفته کردن غذا خوردن ، غذاخوری ، باشگاه ناو ، نهارخوری ،یک خوراک از غذا ، یک ظرف غذا ، هم غذایی در ارتش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "message",
      "Meanings": [
        "خبر ، پیام ، پیغام دادن ، رسالت کردن ، پیغام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "messenger",
      "Meanings": [
        "پیام رسان، پیک، قاصد، پیام آور، نامه رسان، تلگراف رسان، نامه بر، فرستاده، پیامبر، رسول، پیغمبر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "messiah",
      "Meanings": [
        "می گویند، مسیح موعود، مسیحا هم messias دارند، ناجی موعود، مسیحیت عیسی مس یح که معتقدند همان ناجی موعود یهود بوده است ناجی، نجات دهنده، رهایی بخش، رهاننده، رهاگر، در مذهب یهود نجات دهندهٔ قوم یهود که انتظارش را"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "messieurs",
      "Meanings": [
        "اقایان، حضرات ، mm مخفف آن monsieur جمع واژه ی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meta",
      "Meanings": [
        "وسط، بین، اندر پیشوند، ورای، درپس، ماورا، فرا، فراتر، دگر، تغییر محل یا شکل ، پس از، بعد از، عقب، در پشت، میان، در"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metabolism",
      "Meanings": [
        "برای حفظ حیات زیست شناسی سوخت وساز، دگرگوهرش، پزانش، سوخت وساز، دگرگونی، متابولیزم، تحوالت بدن موجودزنده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metabolize",
      "Meanings": [
        "زیست شناسی سوخت و ساز کردن، دگرگوهریدن، پزانیدن، دگرگون کردن از طریق متابولیزم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metal",
      "Meanings": [
        "فلز، ماده، جسم، فلزی، ماده مذاب ، سنگ ریزی کردن، فلزی کردن ، با فلزپوشاندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metallurgical",
      "Meanings": [
        "متالورژیکی ، وابسته به فن استخراج و ذوب فلزات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metallurgy",
      "Meanings": [
        "فن استخراج و ذوب فلزات ، فلزگری ، فلز کاری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metamorphose",
      "Meanings": [
        "تغییر شکل دادن ، دگردیسی ، دگردیس کردن ، دگرگون کردن ، تغییرماهیت دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metamorphosis",
      "Meanings": [
        "تغییر شکل ، دگرگونی ، دگردیسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metaphor",
      "Meanings": [
        "استعاره، صنعت استعاره، کنایه، تشبیه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metaphysical",
      "Meanings": [
        "الهوتی ، مابعدالطبیعی ، وابسته بعلم ماوراءطبیعی ، علوم معقول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metaphysician",
      "Meanings": [
        "دانشمند عالم ماورای طبیعت، فراگیتا شناس، دانشمند علوم م اوراء طبیعی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metaphysics",
      "Meanings": [
        "الهوت ، مابعدالطبیعه ، مبحث علوم ماوراء طبیعی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metastasize",
      "Meanings": [
        "گسترش یافتن مرض از یک نقطه ء بدن به نقطه دیگر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metatarsal",
      "Meanings": [
        "وابسته بمشط پا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mete",
      "Meanings": [
        "اندازه گرفتن ، پیمودن ، سهم دادن ، پیمانه، خط مرزی ، کرانه ، سنگ مرزی ، سرحد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metempsychosis",
      "Meanings": [
        "فرهنگسار ، حلول روح متوفی در بدن انسان یا جانور دیگری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meteor",
      "Meanings": [
        "نجوم شهاب، شخان، شخانه، شهاب، شهاب ثاقب، پدیده هوایی، تیر شهاب سنگ اسمانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meteoric",
      "Meanings": [
        "شهابی ، درخشان و زودگذر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meter",
      "Meanings": [
        "ومقفی در اوردن سنج، وزن شعر، نظم، سجع وقافیه، با متر اندازه گیری کردن، سنجیدن، اندازه گیری کردن، بصورت مسجع کردن، کسی که کارش اندازه گ یری است اندازه گیر ،اندازه، وسیله اندازه گیری، مقیاس، میزان، کنتور، مصرف برای اندازه گیری جریان برق یا گاز یا آب کنتور، سنج گر، سنجش گر، با هر گونه سنجش گر سنجیدن، متر‌ها در هر foot وزن در شعر انگلیسی بیشتر بستگی به تکیه یا فشار هجا و درازای واکه دارد، ترتیب و تعداد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "method",
      "Meanings": [
        "مسلک ، سبک ، ایین ، متد ، روش ، شیوه ، راه ، طریقه ، طرز ، اسلوب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "methodical",
      "Meanings": [
        "می گویند، اسلوب دار، مرتب، باروش هم methodic روشمند، روش دار، شیوه دار، آرنگ دار، اسلوبی، حساب و کتاب دار، منظم و مرتب، باقاعده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "methodology",
      "Meanings": [
        "روش شناسایی ، متدلوژی ، گفتار در روش واسلوب ، علم اصول ، روش شناسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "meticulous",
      "Meanings": [
        "باریک بین ، خیلی دقیق ، وسواسی ، ترسو ، کمرو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metier",
      "Meanings": [
        "شغل، حرفه، کسب، رویه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metonymy",
      "Meanings": [
        "بدیع کنایه ، ذکر کلمه ای بمنظور دیگری غیر از معنی اصلی کلمه ، مجازمرسل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metre",
      "Meanings": [
        "اندازه گیری کردن ، سنجیدن ، اندازه گیری کردن ، بصورت مسجع ومقفی در اوردن اندازه ، وسیله اندازه گیری ، مقیاس ، میزان ، کنتور ، مصرف سنج ، وزن شعر ، نظم ، سجع وقافیه ، با متر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metric",
      "Meanings": [
        "بدیع علم سجع ، مبحث بحر ووزن شعر ، اندازه ای ، استاندارد یامعیارمتری ، متری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metronome",
      "Meanings": [
        "میرود زمان سنج اونگی مترونوم ، میزانه شمار ، اسبابی که برای تعیین زمان دقیق مخصوصا در موسیقی بکار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metropolis",
      "Meanings": [
        "کالن شهر ، شهر بزرگ ، مادر شهر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "metropolitan",
      "Meanings": [
        "وابسته به پایتخت یا شهر عمده ، مطرانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mettle",
      "Meanings": [
        "خمیره ، فطرت ، جنس ، گرمی ، غیرت ، جرات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mettlesome",
      "Meanings": [
        "با حرارت ، اتش مزاج ، سرکش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mewl",
      "Meanings": [
        "مانند کودک نوزاد گریه کردن، زاریدن، زار زدن، نال ه کردن، میومیو کردن، نق زدن، فریاد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mexican",
      "Meanings": [
        "مکزیکی ، اهل مکزیک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mexico",
      "Meanings": [
        "کشور مکزیک ، خلیج مکزیک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mexico city",
      "Meanings": [
        "مکزیکو سیتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miasma",
      "Meanings": [
        "بخار بد بو ، دم یادمه بد بو ، بخار یادمه مسموم کننده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microbe",
      "Meanings": [
        "زیاچه ، میکرب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microbiology",
      "Meanings": [
        "میکروب شناسی، زیوه شناسی، میک رب شناسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microcosm",
      "Meanings": [
        "جهان کهین ، جهان کوچک ، عالم صغیر ، بدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microeconomics",
      "Meanings": [
        "با فعل مفرد اقتصاد خرد، اقتصاد ذره ای، ریزمانبد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "micrometer",
      "Meanings": [
        "ریز پیما ، خردسنج ، میکرومتر ، ذره سنج ، ریز سنج"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "micronesia",
      "Meanings": [
        "میکرونزی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microphone",
      "Meanings": [
        "میکروفن ، بلندگو ، بابلند گو ص حبت کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microscope",
      "Meanings": [
        "ریزبین ، میکروسکپ ، ذره بین"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microscopic",
      "Meanings": [
        "وابسته به میکروسکپ ، بسیار کوچک ، ذره بینی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "microscopy",
      "Meanings": [
        "ذره بینی ، ریز بینی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "middle",
      "Meanings": [
        "منطقه میانی زمین ، میان ، مرکز ، میانی ، وسطی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "midst",
      "Meanings": [
        "هم می‌نوشتند، قلب، قسمت وسط، درمیان ' midst میان، وسط، میانگاه، شعر قدیم در میان، در وسط، در"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "midsummer",
      "Meanings": [
        "نیمه تابستان ، چله تابستان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "midwife",
      "Meanings": [
        "ماما ، قابله"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mien",
      "Meanings": [
        "سیما ، وضع ، قیافه ، ظاهر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miff",
      "Meanings": [
        "کردن یا ش دن، زودرنج، رنجش، کدورت، قهر، قهر کردن، پژمرده شدن عامیانه، خشم زودگذر، پرخاش، آزردگی، اعراض، غیظ، پکری، آزرده کردن یا شدن، رنجیدن، رنجاندن، پکر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "might",
      "Meanings": [
        "توانایی ، زور ، قدرت ، نیرو ، انرژی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mighty",
      "Meanings": [
        "بسیار، خیلی، زیاد، یک دنیا، توانا، زورمند، قوی، مقتد ر، بزرگ نیرومند، پرتوان، پرزور، قدرتمند، توانمند، توانگر، سهمگین، سترگ، بسیار محکم، شدید، تهمتن، عامیانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "migrant",
      "Meanings": [
        "کوچنده ، کوچ کننده ، سیار ، جانور مهاجر ، کوچگر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "migrate",
      "Meanings": [
        "جابجا شدن ، سیر کردن ، کوچیدن ، کوچ کردن ، مهاجرت کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "migration",
      "Meanings": [
        "کوچ، مهاجرت، جالی وطن، گروه کوچگر، مهاجران همراه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "migratory",
      "Meanings": [
        "کوچی ، وابسته به مهاجرت ، مهاجرت کننده ، جا بجا شونده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mild",
      "Meanings": [
        "مالیم، خفیف، کم، سبک، آرام، مهربان، معتدل، میانه گرای، سست"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mileage",
      "Meanings": [
        "مقدار کیلومتر ، مقدار کارکرد موتور ، سنجش برحسب میل چند میل در ساعت یا در روز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "milestone",
      "Meanings": [
        "نشان گذاری کردن می‌دهد مایل شمار، مایل نما، ره شمار، فرس شمار، مرحله مهمی از زندگی، مرحله برجسته، بامیل خود شمار رویداد مهم، نقطهٔ عطف، در جاده‌ها - ستون یا سنگی که فاصله تا شهر بعدی را برحسب مای ل یا میل نشان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "milieu",
      "Meanings": [
        "محیط ، اجتماع ، قلمرو ، دور وبر ، اطراف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "militant",
      "Meanings": [
        "ستیزگر ، اهل نزاع وکشمکش ، جنگ طلب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "militarism",
      "Meanings": [
        "روح سربازی یا نظا می‌گری ، ارتش ساالری میلیتاریسم ، جنگ گرایی ، بسط وگسترش قوای نظامی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "military",
      "Meanings": [
        "نظامی ، سربازی ، نظام ، جنگی ، ارتش ، ارتشی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "militate",
      "Meanings": [
        "جنگیدن ، نبرد کردن ، ستیزه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "militia",
      "Meanings": [
        "نیروی جوانمرد و چریک تمام وقت ، جنگجویان غیر نظامی ، نیروی نظامی بومی ، امنیه ، مجاهدین نیروی مقاومت ملی ، نیروی شبه نظامی ، قوای شبه نظامی ، ملیشیا ترکیبی از نیروی چریکی شهر و ده و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "milk",
      "Meanings": [
        "شیره گیاهی ، دوشیدن ، شیره کشیدن از"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "milky way",
      "Meanings": [
        "راه شیری ، راه کهکشان ، نجوم کهکشان ، اسمان دره ، جاده شیری ، در شعر پستان زن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mill",
      "Meanings": [
        "کردن، کنگره دار کردن نیست میل یک دهم سنت یا یک هزارم دالر - در حسابداری و بانکداری و غیره به کار می‌رود، ماشین، اسیاب لبهٔ سکه را برجسته و شیار دار کردن، آجیدن، نادر شکالت را هم زدن و کف آلود کردن، امریکا - سکه ،زنی، سنگ شکن، نورد، فرز، دستگاه نورد، لبهٔ برجسته در اثر نورد کردن، سطح برجسته، نقش برجسته ظاهرا با بی هدفی رفت و آمد کردن، در هم لولیدن، دستگاه پرداخت فلز، دستگاه مهرزنی فلز، دستگاه سکه ،پرسه زدن، بی هدف گشتن around یا about عملی با بی دقتی انجام شود، آسیا کردن، آرد کردن، با چیز سخت یا دانه مانند یا میوه جات، کارخانه، عامیانه هرجا که چیزی به تندی و به طور روزمره تولید شود یا ج ان استوارت میل فیلسوف انگلیسی، آسیاب بنای آسیاب یا دستگاه آسیاب، دستگاه خرد کردن یا آرد کردن هر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "millennium",
      "Meanings": [
        "هزار سال ، هزارمین سال ، هزاره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "millepede",
      "Meanings": [
        "هزار پا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "millet",
      "Meanings": [
        "ارزن، ارزنک، ارزن چمنی، دانهٔ ارزن، گندمیان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "million",
      "Meanings": [
        "میلیون ، هزار در هزار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "millipede",
      "Meanings": [
        "هزار پا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "milquetoast",
      "Meanings": [
        "امریکا آدم کمرو و تعارفی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mimic",
      "Meanings": [
        "تقلید کردن ، مسخرگی کردن ، دست انداختن تقلیدی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mimicry",
      "Meanings": [
        "تقلید ، شکلک سازی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minatory",
      "Meanings": [
        "تهدید امیز ، تهدیدکننده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mince",
      "Meanings": [
        "ریزه ، ریز ریز کردن ، قیمه کردن ، خردکردن ، حرف خود را خوردن ، تلویحا گفتن ، گوشت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mincing",
      "Meanings": [
        "نازدار ، پر ادا و اطوار ، قیمه شده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mind",
      "Meanings": [
        "تصمیم داشتن ، کردن ، یاداوری کردن ، تذکر دادن ، مراقب بودن ، مواظبت کردن ، ملتفت بودن ، اعتناء کردن به ، حذر کردن از در نظر داشتن ، نگهداری کردن رسیدگی کردن به ، نظر ، نیت ، خاطر ، ذهن ، خیال ، مغز ، فهم ، فکر چیزی را"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mindful",
      "Meanings": [
        "در اندیشه ی، به یاد، متفکر، اندیشناک، در فکر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mine",
      "Meanings": [
        "منبع ، مامن ، مال من ، مرا ، معدن حفر کردن ، استخراج کردن یا شدن ، کندن ، مین کاشتن ، مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین ، کان ، نقب ، راه زیر زمینی ، علوم نظامی مین"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mingle",
      "Meanings": [
        "درآمیختن، نشست و برخاست کردن، ممزوج شدن، بخاطر اوردن ، ذکر کردن، مخلوطکردن ،آمیختن، مخلوط شدن یا کردن، قاطی شدن یا کردن، آشوردن، سرشتن، در مورد انسان محشور شدن یا کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miniature",
      "Meanings": [
        "نقاشی باتذهیب ، مینیاتور ، کوچک ، کوتاه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minimal",
      "Meanings": [
        "وابسته به حداقل، کمینه ای، کمینی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minimize",
      "Meanings": [
        "کمینه ساختن ، کمینه کردن ، به حداقل رساندن ، کوچک شمردن ، دست کم گرفتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minimum",
      "Meanings": [
        "مینیمم ، کمترین ، دست کم ، حداقل ، کمینه ، کهین"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minion",
      "Meanings": [
        "شخص یا جانور سوگلی ، نوکریا وابسته چاپلوس ، معشوق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minister",
      "Meanings": [
        "وزیر ، وزیر مختار ، کشیش ،کمک کردن ، خدمت کردن ، پرستاری کردن ، بخش کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "ministration",
      "Meanings": [
        "وزارت ، تهیه ، اجراء ، اداره ، خدمت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "ministry",
      "Meanings": [
        "the وزارت ، وزیری ، دستوری ، وزارتخانه با"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minor",
      "Meanings": [
        "شخص نابالغ ، محزون ، رشته فرعی ، کهاد ، صغری ، در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن ، کماد ، کوچک ، کم ، کهاد در ماتریس‌ها ، جزیی ، صغیر در حقوق ، کمتر ، کوچکتر ، پایین رتبه ، خردسال ، اصغر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minority",
      "Meanings": [
        "صغر ، کهین ، اقلیت ، بخش کمتر ، عدم بلوغ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minsk",
      "Meanings": [
        "شهر مینسک پایتخت جمهوری بایلوروس یا روسیهٔ سفید"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minuscule",
      "Meanings": [
        "خرد ، حرف کوچک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minute",
      "Meanings": [
        "ساختن ، صورت جلسه نوشتن ، پیش نویس کردن، بسیار خرد، ریز، جزءی ، کوچک دقیقه، دم ، آن، لحظه ، پیش نویس، مسوده ، یادداشت ، بصورت جمع گزارش وقایع ، خالصه مذاکرات ، خالصه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "minutiae",
      "Meanings": [
        "جزییات کم اهمیت ، فروع"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miracle",
      "Meanings": [
        "معجزه ، اعجاز ، واقعه شگفت انگیز ، چیز عجیب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miraculous",
      "Meanings": [
        "معجزه آسا، اعجازی، وراالطبیعه، شگفت انگیز، اعجاب آور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mirage",
      "Meanings": [
        "سراب ، کوراب ، نقش بر اب ، امر خیالی ، وهم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mire",
      "Meanings": [
        "گل الود ، گل وشل ، باتال ق ، کثافت ، لجن ، گرفتاری ، درمنجالب فرو بردن ، در گل فرو بردن یارفتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mirror",
      "Meanings": [
        "ایینه ، دراینه منعکس ساختن ، بازتاب کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mirth",
      "Meanings": [
        "خوشی ، خوشحالی ، نشاط ، شادی ، عیش ، شنگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mirthful",
      "Meanings": [
        "دلشاد، طربناک، شادمان، شاد وخرم، شنگول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misadventure",
      "Meanings": [
        "رویداد ناگوار ، حاد ثه ناگوار ، بدبختی ، الب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misanthrope",
      "Meanings": [
        "مردم گریز ، انسان گریز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misanthropic",
      "Meanings": [
        "مربوط به انسان گریزی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misanthropy",
      "Meanings": [
        "بیزاری از بشریا جامعه تنفر از انسان ، تنفر از جامعه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misapprehend",
      "Meanings": [
        "درست نفهمیدن ، بد فهمیدن ، نادرست فهمیدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misapprehension",
      "Meanings": [
        "سوء تفاهم ، عدم درک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misbehave",
      "Meanings": [
        "بدرفتاری کردن ، درست رفتار نکردن ، بی ادبی کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misbehavior",
      "Meanings": [
        "بدرفتاری، سوء رفتار، جفا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misbehaviour",
      "Meanings": [
        "بدرفتاری ، سوء رفتار ، جفا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miscegenation",
      "Meanings": [
        "نژاد دیگر ازدواج دو نفر از دو نژاد مختلف به ویژه سفید و سیاه، زناشویی میان نژادی، ازدواج سفید پوست ب ا فردی از"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miscellaneous",
      "Meanings": [
        "جانبه، چندسویه متفرقه، جورواجور، گوناگون، متنوع، جنگ سان، دارای استعدادها و تجربیات جورواجور و غیره چندکاره، چند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miscellany",
      "Meanings": [
        "مجموعه ای از مطالب گوناگون ، متنوعات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mischance",
      "Meanings": [
        "بدبختی ، بدشانسی ، رویداد بد ، حادثه ناگوار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mischief",
      "Meanings": [
        "آشوب، بدسگالی، موذیگری، شرارت ،شر به پا کن، فتنه انگیز، شهرآشوب، آدم یا بچه شیطون، ناقال، شیطنت، ال ناقیی، بازیگوشی، شهرآشوبی ،آسیب به ویژه توسط شخص، صدمه، آزار، اذیت، مایهٔ صدمن شیر، سبب دردسر، مایهٔ شر، آدم شرور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mischievous",
      "Meanings": [
        "بدسگال ، مو ذی ، شیطان ، بدجنس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miscible",
      "Meanings": [
        "آمیختنی، مخلوط کردنی، قابل اختالط و امتزاج، آمیزپذیر، مخلوط شدنی، حل پذیر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misconceive",
      "Meanings": [
        "فهمیدن عوضی فهمیدن، غلط تفسیر کردن، سو تعبیر کردن، سو تفاهم پیدا کردن، تصور غلط کردن، درست نفهمیدن، بد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misconception",
      "Meanings": [
        "تصور غلط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misconduct",
      "Meanings": [
        "مقام، خالف کاری، سوء رفتار، بد اخالقی، بدرفتاری سو اداره، عمل یا اقدام غیر قانونی، دش رفتاری، کژ رفتاری، سواستفاده از به ویژه در مورد کارمند دولت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misconstrue",
      "Meanings": [
        "بد تعبیر کردن ، بد تفسیر کردن ، در فهمیدن مقصود کسی اشتباه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miscount",
      "Meanings": [
        "غلط شمردن ، بد حساب کردن ، بد تعبیر کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miscreant",
      "Meanings": [
        "بی وجدان ، ادم پست ، ادم خدا نشناس ، شخص بی دین ، رافضی ، بدعت گذار ، خبیث"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misdeed",
      "Meanings": [
        "بدکرداری ، خالف ، بزه ، جرم ، گناه ، بدرفتاری ، سوء عمل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misdemeanor",
      "Meanings": [
        "گناه ، بزه ، تخطی از قانون"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misdirection",
      "Meanings": [
        "راهنمایی غلط ، گمراهی، عنوان غلط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miser",
      "Meanings": [
        "ادم خسیس ،خسیس، زفت، ژکور، گنج اندوز، دنیا دوست، تنگ چشم، مال اندوز، زراندوز، زرپرست، مال دوست، گنج آگن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miserable",
      "Meanings": [
        "رقت آور، تیره روز ،بسیار بد، پست، نامرغوب، بنجل، ناکافی، نابسنده، ناچیز، شرم آور، خجلت آور، قابل ترحم، سزاوار دلسوزی ،سیه روز، بدبخت، فلک زده، تیره بخت، نگون بخت، محنت بار، رنج آور، مصیبت بار، عذاب دهنده، فالکت بار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miserly",
      "Meanings": [
        "چشم تنگ ، خسیس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misery",
      "Meanings": [
        "نکبت، پستی ،موجب رنج و فالکت ما نند درد یا غم یا فقر یا درماندگی، محلی درد در بخشی از بدن، بیچارگی، تهی دستی ،بدبختی، فالکت، تیره بختی، رنج، مصیبت، عذاب، سیه روزی، شوربختی، ادبار، آدرنگ، محنت، اندوه، غم، الم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misfortune",
      "Meanings": [
        "بدبختی، بداقبالی، بدشانسی، بدبیاری، ادبار، شوربختی، بیچارگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misgiving",
      "Meanings": [
        "بیم ، شبهه ، عدم اطمینان ، ترس ، بدگمانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misgovern",
      "Meanings": [
        "بد حکمرانی یا حکومت یا اداره کردن، بد اداره کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mishap",
      "Meanings": [
        "رویداد ناگوار ، بدبختی ، قضا ، حادثه بد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misinterpret",
      "Meanings": [
        "بغلط تفسیر کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mislay",
      "Meanings": [
        "گم کردن ، جا گذاشتن چیزی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mislead",
      "Meanings": [
        "من حرف کردن از راه راست، زیرپای کسی نشستن، باشتباه انداختن ،گول زدن، فریباندن، اغوا کردن، فریب دادن، بد راهنمایی کردن، گمراه کردن، کژ راه کردن، از راه بدر کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misleading",
      "Meanings": [
        "گمراه کننده، غلط انداز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mismanage",
      "Meanings": [
        "بد اداره کردن ، بد گرداندن ، بد درست کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mismanagement",
      "Meanings": [
        "سوء اداره، سوء تدبیر، بی ترتیبی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mismatch",
      "Meanings": [
        "نخوردن، ناجور بودن، تا به تا کردن، ازدواج ناجور، متناسب نبودن، بهم نخوردن نابرابر، ناجور، دو چیز ناجور یا نابرابر یا متضاد را با هم جفت یا جور کردن، به هم مسابقه یا ازدواج و غیره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misnomer",
      "Meanings": [
        "نام غلط ، نام عوضی ، اسم بی مسمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misogamy",
      "Meanings": [
        "بیزاری از ازدواج"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misogynist",
      "Meanings": [
        "کسیکه از زن بیزار است ، زن گریز"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misogyny",
      "Meanings": [
        "تنفر از زن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misplace",
      "Meanings": [
        "نامستحق کردن، درجای عوضی گذاشتن، گم کردن، جا گذاشتن در محل عوضی قرار دادن، چیزی را در جای خود نگذاشتن، اعتماد یا محبت و غیره خود را معطوف به آدم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misprint",
      "Meanings": [
        "اشتباه چاپی ، غلط چاپی کردن ، غلط چاپی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misrepresent",
      "Meanings": [
        "بدنمایش دادن ، بدجلوه دادن ، مشتبه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misrule",
      "Meanings": [
        "در هم و برهمی ، اشوب ، سوء اداره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miss",
      "Meanings": [
        "چیزی راکردن ، گم کردن ، خطا کردن ، نداشتن ، فاقدبودن سوتی! ، خطا بیلیارد ، از دست رفتن ، موفق نشدن ، عدم اصابت گلوله به هدف ، از دست دادن ، احساس فقدان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "missal",
      "Meanings": [
        "کتاب نماز ، کت اب دعا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misshapen",
      "Meanings": [
        "به ویژه بدن معیوب، ناقص، دژدیس، از شکل افتاده، بد شکل، ناقصالخلقه، کجآفریده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "missile",
      "Meanings": [
        "کردنی، گلوله هر چیزی که پرتاب شود مثال گلوله از توپ یا تفنگ، پرتابه، مرمی، پرانه، موشک، موشکی، اسلحه پرتاب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mission",
      "Meanings": [
        "ماموریت ، هییت اعزامی یا تبلیغی ، هیات اعزامی ، ماموریت جنگی ، ه ییت سیاسی خدمت ، رسالت ، بماموریت فرستادن ، وابسته به ماموریت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "missionary",
      "Meanings": [
        "مبلغین، وابسته به هییت اعزامی میسیونری، مبلغ مذهبی، گماشتهٔ دینی مربوط به تبلیغات مذهبی missioner وابسته به هم می‌گویند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "missive",
      "Meanings": [
        "نامه، پیام نوشتاری، نامه رسمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misspell",
      "Meanings": [
        "باامالی غلط نوشتن ، امالی غلط بکار بردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misstep",
      "Meanings": [
        "قدم اشتباه وغلط ، اشتباه در قضاوت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mistake",
      "Meanings": [
        "خطا ، غلط ، اشتباه کردن ، درست نفهمیدن ، اشتباه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mistaken",
      "Meanings": [
        "نادرست، غلط، خطا، اشتباهی، عوضی، نابجا، درست درک نشده، مورد سوتفاهم، اشتابه کرده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mistreat",
      "Meanings": [
        "بدرفتاری کردن، رفتار زشت داشتن، دشنام دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mistrial",
      "Meanings": [
        "دادگاه، عدم توافق اعضای هییت منصفه، محاکمه غلط، دادرسی پوچ وبی نتیجه حقوق دادرسی که به دالیل زیر باطل و مختومه اعالم می‌شود اشتباه فاحش در حین محاکمه، فقدان صالحیت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mistrust",
      "Meanings": [
        "بدگما نی ، اطمینان نکردن به ، ظن داشتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misty",
      "Meanings": [
        "مه گرفته، مه آلود، مهی، تار، مبهم، ناآشکار، مه مانند، مهسان، مه دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misunderstand",
      "Meanings": [
        "درست نفهمیدن ، تد تعبیر کردن ، سوء تفاهم کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "misuse",
      "Meanings": [
        "بدبکار بردن ، بد رفتاری ، سوء استفاده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mite",
      "Meanings": [
        "کرم ریز ، کرم پنیر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "miter",
      "Meanings": [
        "تاج، تاج اسقف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mitigate",
      "Meanings": [
        "سبک کردن ، تخفیف دادن ، تسکین دادن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mitosis",
      "Meanings": [
        "غیرمستقیم زیست شناسی رشتمان، میتوز، زیست شناسی تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها، تسقیم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mitre",
      "Meanings": [
        "تاج ، تاج اسقف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mix",
      "Meanings": [
        "مختلط ، درهم کردن ، اشوردن ، سرشتن ، قاتی کردن ، امیخ تن ، مخلوط کردن ، اختالط ، امیزه ، مخلوط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mixture",
      "Meanings": [
        "بتن مخلوط کن ، اشوره ، ترکیب ، امیزش ، اختالط ، امیزه ، مخلوطی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mnemonic",
      "Meanings": [
        "وابسته به قوه حافظه ، نام حفظی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mnemonics",
      "Meanings": [
        "روش تقویت هوش وحافظه از راه قیاس منطقی ، دارگونه حافظ ومادر خدایان شعر وادب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moan",
      "Meanings": [
        "کردن، آه و زاری کردن، زاریدن، موییدن، شکوه کردن، آه و ناله کردن، با ناله گفتن، شکایت، زاری کردن نال ه صدای ممتد و حزن انگیز یا حاکی از درد، ضجه، زاری، نیوه، ناله کردن، نیوه کردن، شکوه، مویه، مویه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moat",
      "Meanings": [
        "خاکریز ، خندق کندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mob",
      "Meanings": [
        "حمله کردن، غوغا کردن، سر کسی ریختن، به جایی ریختن، غلغله کردن، انبوه مردم، ازدحام ک ردن ها، غوغاگران، جماعت، گروه مردم، جمعیت، ازدحام، غلغله، گروه جنایتکار، دار و دستهٔ بزهکاران، ازدحام و مردم عادی، عوام الناس، خلق هللا ، تودهٔ مردم، مردم بی سروپا، اراذل و اوباش، چماق به دست ها، الت و لوت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mobile",
      "Meanings": [
        "پرجنبش ، سیال ، تغییرپذیر ، متحرک ، قابل حرکت ، قابل تحرک ، سیار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mobility",
      "Meanings": [
        "تحرک، جنبش، جنبایی، سیالن، روانی، پویایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mobocracy",
      "Meanings": [
        "حکومت رجاله‌ها ، حکومت اجامر واوباش ، غوغا ساالری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moccasin",
      "Meanings": [
        "کفش پوست وزن، مار زهردار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mock",
      "Meanings": [
        "ساختگی ، تقلیدی ، تقلید در اوردن ، استهزاء کردن ، دست انداختن ، تمسخر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mockery",
      "Meanings": [
        "ادا، نوا درآوردی، کوشش بی حاصل، بیهودگی، استهزاء، مسخره، زحمت بیهوده ،تمسخر، مچل سازی، استهزا، شخص یا چیز مورد تمسخر، مضحکه، اسباب خنده، سزاوار تمسخر، هجو، تقلید"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modality",
      "Meanings": [
        "عرضیت، شرط، قید ،وضعی، پزشکی به کارگیری یا روش به کارگیری عامل درمانی درمان کاری، شیوه درمانی، چگونگی، کیفیت آرنگی بودن، وابس تگی به حالت یا روش یا سبک، ویژگی، خصوصیات، منطق تعیین ماهیت استدالل، مقوالت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mode",
      "Meanings": [
        "نما در امار ، نما ، رسم ، سبک ، اسلوب ، طرز ، طریقه ، مد ، باب ، وجه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "model",
      "Meanings": [
        "دادن ، مدل سازی الگو ، سرمشق ، قالب ، نقشه ، طرح ریختن ، ساختن ، شکل دادن ، مطابق مدل معینی در اوردن ، نمونه قرار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moderate",
      "Meanings": [
        "ماده معتدل کننده ، متوسط ، معتدل ، ال میم ، ارام ، میانه رو ، مناسب ، محدود ، اداره کردن ، تعدیل کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moderately",
      "Meanings": [
        "بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدالنه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moderation",
      "Meanings": [
        "میانه روی ، اعتدال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moderator",
      "Meanings": [
        "میانجی ، مدیر ، ناظم ، تعدیل کننده ، کند کننده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modern",
      "Meanings": [
        "تازه ، نوین ، امروزی ، کنونی ، جدید ، مدرن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modernism",
      "Meanings": [
        "نوگرایی مذهبی، اصول امروزی، اصول تجدد جنبش‌های اصالح طلبانهٔ کلیسایی که هدف آن تطابق مذهب و تفسیر انجیل با اصول علمی معاصر بوده استامروزی، نوین گرایی، نوگر ایی، تجدد طلبی، نوگری، معم ال و واژه یا اصطالح یا کاربرد m بزرگ هر یک از"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modernity",
      "Meanings": [
        "تازگی ، تجدد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modernize",
      "Meanings": [
        "نوین کردن ، بطرز نوینی دراوردن ، برو ش امروزی دراوردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modest",
      "Meanings": [
        "باحیا ، افتاده ، فروتن ، معتدل ، نسبتا کم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modesty",
      "Meanings": [
        "اعتدال، شکسته نفسی ،فروتنی، تواضع، کم ادعایی، خشوع، خضوع، افتادگی، حجب، حیا، عفت، آزرم، سادگی و بی پیرایگی، میانه روی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modicum",
      "Meanings": [
        "مقدار کم ، مقدار یا قسمت کوچک ، اندک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modification",
      "Meanings": [
        "بهتر کردن مدل ، تعویض مدل ، تغییر شکل دادن ، بهبود بخشیدن ، تغییر وتبدیل ، تعدیل ، پیرایش ، اصالح"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modify",
      "Meanings": [
        "جرح و تعدیل ، بهبود دادن ، تجدید نظر کردن ، بهتر کردن ، پیراستن ، تغییر دادن ، اصالح کردن ، تعدیل کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modish",
      "Meanings": [
        "شیک ، مدپرست"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modular",
      "Meanings": [
        "وابسته به ق در مطلق ، معماری مطابق اندازه یامقیاس ، قایسی ، دارای قسمت‌های کوچک ، پیمانه ای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "modulate",
      "Meanings": [
        "برق فرک ،پرده یامقام، تغییرپرده و مقام دادن، تحریردا دن، تنظیم کردن ، مالیم کردن، نرم کردن ، باآوازخواندن ، تلحین کردن تلقیق کردن ، سوار کردن. تعدیل کردن ، میزان کردن، بمایه درآوردن، زیروبم کردن، برابری کردن ، مطابق کردن ، یک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "module",
      "Meanings": [
        "کوچک، واحد اندازره گیری، مقیاس مدل، نمونه، قسمتی ازسفینه فضایی، اتاقک سوار کرد یا با هم درآمیخت وهیره، واحد، یکان، مدول، اندازه گیری، حدود، حوزه، گنجایش، طرح، نقشه پیمانه، سنجه، معماری مقیاس، معیار، هر یک از اجزای چیزی که می‌توان آنها را به طرق مختلف بر هم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mogadishu",
      "Meanings": [
        "شهر موگادیشو پایتخت کشور سومالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mogul",
      "Meanings": [
        "مغول ، شخص بزرگ وبا نفوذ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moiety",
      "Meanings": [
        "نیمه، نصف، کاشانی آله، سهم، بخش، نصفه، قسمت مساوی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moil",
      "Meanings": [
        "شاق محلی مش قت کشیدن، جان کندن، قدیمی خیس کردن، کار سخت، خرحمالی، مرطوب کردن، چرک کردن، کار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moist",
      "Meanings": [
        "گریان، نمناک، پر از اب ،نم کشیده، نم دار، مرطوب، کمی تر، کمی خیس، حاکی از وجود آب، آب آکنده، آبدار، اشک آلود، اشکبار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moisten",
      "Meanings": [
        "نم زدن، کمی خیس کردن،‌تر کردن ، نم دار کردن، ترشدن، مرطوب شدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moisture",
      "Meanings": [
        "نم، رطوبت، تری، خیسی، باران، آب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mojo",
      "Meanings": [
        "طلسم، اقبال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "molasses",
      "Meanings": [
        "مالس، شیرهٔ چغندر در تصفیهٔ قند، شیره قند، شهد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mold",
      "Meanings": [
        "گیاهان، کپک قارچی، کپرک، کپرک زدن، کالبد، با قالب بشکل دراوردن چوب، گچ بری دور سقف، حاشیه دار کردن، گچ بری کردن، کپک، کفک، کپک زدن، قدیمی خاک، قارچ انگلی داشتن، الگو، نمونه، سرمشق، مدل، معماری حاشیهٔ تزی ینی به ویژه در اطراف سقف - معم ال و از گچ یا قالب گیری کردن، قالب گرفتن، در قالب ریختن، دشتن، شکل دادن، دیسور کردن، افکار عمومی و غیره اثر زیاد ،به ویژه ژله یا لرزانک، قالبی، شکلی که توسط قالب ایجاد می‌شود، دیس، ریخت، سرشت، خمیره، قماش، نهاد فلز ریزی و ریخته گری و الپستیک سازی و غیره قالب، تپنگ، دشته، هر چیزی که با قالب درست شده باشد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moldova",
      "Meanings": [
        "مولداوی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mole",
      "Meanings": [
        "مولکول است مول، زیست شناسی، بافت رویان تودهٔ خوشه مانند، کور موش، خال سیاه زیرزمین زیست می‌کنند، موج شکن، دیوارهٔ ساحلی، شیمی - مقدار عنصر شیمیایی که وزن آن برحسب گرم که بیشتر در talpidae گوشتی، جانورشناسی موش کور انواع حشره خوران سوراخ کن به ویژه از تیرهٔ موله سس چیلی و شکالت و گوجه ف رنگی و ادویه برای گوشت گاو یا مرغ یا خوک، روی پوست خال، خال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "molecule",
      "Meanings": [
        "مولکول، مولکل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mollify",
      "Meanings": [
        "فرو نشاندن ، ارام کردن ، نرم کردن ، تسکین دادن ، خواباندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mollycoddle",
      "Meanings": [
        "مرد یا پسر بچه عزیز دردانه، نازپرورده، ادم ناز پرورده، شخص زن صفت، ناز کشیدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "molt",
      "Meanings": [
        "پر ریزی ، موریزی ، پوست اندازی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "molten",
      "Meanings": [
        "گداخته ، اب شده ، ریخته ، ریختگی ، ذوب شده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mom",
      "Meanings": [
        "مادر، مام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moment",
      "Meanings": [
        "اهمیت ، عزم ، ممان وزن بار هواپیما ، لنگر ، ممان ، گشتاور در ریاضی ، گشتاور ، لحظه ، دم ، آن ، هنگام ، زمان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "momentarily",
      "Meanings": [
        "لحظه لحظه، یک لحظه، بطورآنی یا زودگذر ،آنا، در یک دم، در یک لحظه، هر آن، لحظه به لحظه، دم به دم، یک دم، یک آن، برای لحظه ای، دم بدم، آن باآن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "momentary",
      "Meanings": [
        "زود گذر، آنی، گذرا، مکرر، تکرار شونده، بسایند، پی در پی، دایم، آن به آن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "momentous",
      "Meanings": [
        "مهم ، خطیر ، واجب ، با اهمیت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "momentum",
      "Meanings": [
        "حرکت انی اندازه حرکت ، برتری ، دور حرکت ، سرعت حرکت ، شتاب حرکت ، مقدار حرکت ، مقدار جنبش انی ، نیروی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "momism",
      "Meanings": [
        "مادر گرایی احترام و عالقهٔ زیاد نسبت به مادر و دخالت زیادی او در امور فرزندان بالغ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mon",
      "Meanings": [
        "مخفف پولی، مالی، مخفف دوشنبه، پیشوند بمعنی «یک» و «تک» و ' واحد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monaco",
      "Meanings": [
        "کشور موناکو در جنوب فرانسه، اهل موناکو، ناحیه «موناکو» واقع در جنوب شرقی فرانسه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monarch",
      "Meanings": [
        "سلطان ، پادشاه ، ملکه ، شهریار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monarchy",
      "Meanings": [
        "شهریاری ، سلطنت مطلقه ، رژیم سلطنتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monastery",
      "Meanings": [
        "صومعه ، خانقاه راهبان ، دیر ، رهبانگاه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monastic",
      "Meanings": [
        "رهبانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monegasque or monacan",
      "Meanings": [
        "اهل موناکو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monetary",
      "Meanings": [
        "پولی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monetize",
      "Meanings": [
        "رسمیت پولی دادن، به عنوان پول پذیرفتن، به صورت سکه درآوردن، پولی کر دن، بصورت پول در اوردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "money",
      "Meanings": [
        "پول ، اسکناس ، سکه ، مسکوک ، ثروت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mongol",
      "Meanings": [
        "بومی مغولستان، مغول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mongolia",
      "Meanings": [
        "مغولستان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mongolian",
      "Meanings": [
        "که زبان رسمی کشور مغولستان است khalkha زبان خلخا ،altaic وابسته به مغولستان و مردم و زبان و فرهنگ آن، مغولی، زبان مغولی شاخه ای از زبان‌های آلتاییک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mongrel",
      "Meanings": [
        "دورگه ، دو تخمه ، پست نژاد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monition",
      "Meanings": [
        "حقوق حکم دادگاه مبنی بر احضار یا خودداری از انجام کاری، اخطار، اندرز، اگاهی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monitor",
      "Meanings": [
        "سنج، تابش نما، اگاهی دهنده، انگیزنده، گوشیار، در رادیو به عالیم رمزی مخابراتی گوش دادن، مبصر خارجی مرتبا گوش می‌دهد خبرنیوش، مستمع خفیه، دستگاه سنجش میزان آلودگی رادیو اکتیو دستگاه تابش سر لولهٔ فشاری، کسی که برای گردآوری آگهگان سیاسی یا نظامی و غیره به رادیوها و مکالمات تلفنی کشور ،برج‌های متحرک، به ویژه در آتش نشانی آب افشان که آب را با فشار به طرف دلخواه می‌افشاند، آب فشان حضور سوسمار را آگا هی می‌دهند، کشتی جنگلی زرهی با عرشهٔ صاف و کم ارتفاع و توپ‌های سنگین در که درشت و ماهی خوار هستند و می‌گویند varanidae کردن، جانورشناسی بزمجهٔ آژیرگر تیرهٔ صدا یا تصویر را وارسی می‌کنند دستگاه بازشنود، دستگاه بازبینی، با این دستگاه بازشنود کردن، بازبین دستگاه تابش سنجی کردن، رادیو و تلویزیون و غیره - بل ندگو یا گیرندهٔ اتاق کنترل که با آن خوبی و صافی کنترل و تنظیم، کار ماشین آالت یا هواپیما یا موشک و غیره را کنترل و تنظیم کردن، واپادکردن، با این آژیرگر، دستگاه کنترل، واپادگر، مانیتور، خبرنیوشی کردن، ماشین آالت یا هواپیما یا موشک و غیره دستگاه ،ناصح، پندآموز، هشدار دهنده، هشدارگر، توصیه کننده، مشاور، رایزن، کالس درس مبصر، ارشد کالس، آژیر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monitoring",
      "Meanings": [
        "فرابینی ، استراق سمع کردن ، بازبینی ، دیده بانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monitory",
      "Meanings": [
        "وابسته به اخطار یا اگاهی یا انگیزه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monk",
      "Meanings": [
        "راهب، تارک دنیا، دیرنشین، صومعه نشین"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mono",
      "Meanings": [
        "مخفف، پیشوند، تک، یک، مجرد، تنها"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monochromatic",
      "Meanings": [
        "تکفام"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monochrome",
      "Meanings": [
        "نقاشی یا عکس یا غیره که به یک رنگ و یا سایه‌های مختلف یک رنگ است تک رنگه ، تک فامه، یک رنگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monocle",
      "Meanings": [
        "عینک یک چشمی، عینک تک عدسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monocracy",
      "Meanings": [
        "حکومت مستقل یا انفرادی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monogamy",
      "Meanings": [
        "داشتن یک همسر ، یک زنی ، یک شوهری ، تک گایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monogram",
      "Meanings": [
        "طغرا ، امضای هنر پیشگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monograph",
      "Meanings": [
        "تک نگاری ، ویژه نگاشت ، رساله درباره یک موضوع ، امضاء با یک حرف ، تک پژوهش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monolingual",
      "Meanings": [
        "تک زبانی، تک زبانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monolith",
      "Meanings": [
        "تک سنگ ، بلوک ، یکپارچه ، تکسنگی ، دارای یک سنگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monolithic",
      "Meanings": [
        "تک سنگی ، یک پارچه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monolog",
      "Meanings": [
        "تک سخنگویی ، صحبت یک نفری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monologue",
      "Meanings": [
        "تک سخنگویی ، صحبت یک نفری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monomania",
      "Meanings": [
        "دیوانگی در یک موضوع ، دیوانگی ویژه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monomer",
      "Meanings": [
        "شیمی - مولکول ساده ای که با ملکول‌های مشابه ترکیب شده پلیمر تشکیل می‌دهد مونومر، تک پار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monopoly",
      "Meanings": [
        "انحصار فروش ، حق ، امتیاز انحصاری ، کاالی انحصاری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monosaccharide",
      "Meanings": [
        "مونوساکارید"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monosyllabic",
      "Meanings": [
        "متشک ل از واژه‌های تک هجایی، یک هجایی ،polysyllabic تک هجایی در برابر چندهجایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monosyllable",
      "Meanings": [
        "یک هجا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monotheism",
      "Meanings": [
        "توحید ، یکتا پرستی ، اعتقاد به خدای واحد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monotone",
      "Meanings": [
        "صدای یکنواخت ، تکرار هماهنگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monotonous",
      "Meanings": [
        "تک نواخت، یک نواخت، خسته کننده، بی تنوع، ماللت آور، عاری از چند گونگی، یکدست"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monotony",
      "Meanings": [
        "بی تنو عی ، یک اهنگی ، بی زیر وبم ، یکنواختی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monrovia",
      "Meanings": [
        "مونروویا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monsieur",
      "Meanings": [
        "فرانسه و بلژیک آقا، اقا، ارباب، مسیو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monsoon",
      "Meanings": [
        "سنگین، موسم بارندگی مانسون، دوران وزش مونسون از جنوب غرب، فصل باران‌های موسمی، فصل مانسون، دوران بارندگی، بارندگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monster",
      "Meanings": [
        "ستهم، شگرف، عفریت، هیوال، اعجوبه، عظیم الجثه ،آسا، هر چیز غول پیکر، ژنده، آدم زشت سیرت، آدم نابکار، عظیم، غول آسا، پیل پیکر، غول پیکر، بسیار بزرگ خیالی که از ترکیب چند جانور مختلف تشکیل شده باشد هیوال، غول، جانور مهیب، دیو، هر چیز مهیب و غول هر جانور یا گیاه نابهنجاری از نظر اندازه یا ساختمان یا شکل عجیب الخلقه، ناقص الخلقه، شبست، هر جانور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monstrosity",
      "Meanings": [
        "همراه با وقار هیکل دار، هیکل وار، تنومند، جثه دار، با وقار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monstrous",
      "Meanings": [
        "ناقص از نظر شکل یا اندازه، ناقص الخلقه، عجیب الخلقه ،سهمگین، وحشت انگیز، شبست، شیطانی، اهریمنی، ددمنش، ددمنشانه، بسیاربد، دیو سیرت، بسیار نامعقول ،به طور نابهنجار بزرگ، ستهم، عظیم، سترک، غول آسا، غول پیکر، ژنده، مهیب، هیوال مانند، هولناک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "montage",
      "Meanings": [
        "تهیه عکس‌های بهم پیوسته ، عکسی که از چند قطعه عکس بهم چسبانده تشکیل شده باشد ، قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "montane",
      "Meanings": [
        "کوهستانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "montenegrin",
      "Meanings": [
        "مونتنگرویی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "montenegro",
      "Meanings": [
        "مونته نگرو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "month",
      "Meanings": [
        "ماه شمسی ، ماه قمری ، برج"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monthly",
      "Meanings": [
        "ماهیانه ، هر ماهه ، ماهی یکبار ، یکماهه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "montreal",
      "Meanings": [
        "مونترآل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "montserrat",
      "Meanings": [
        "مونتسرات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monument",
      "Meanings": [
        "تاریخی مرز روی زمین استوار می‌کنند مرزنما، ستون مرزی، دیوارهٔ مرزی، بنای یادگاری، لوحه تاریخی، اثر اثرش پاینده است اثر جاویدان، اثر ماندنی، مهجور قبر، گور، مقبره، بقعه، س نگ یا تیره که برای نشان دادن غیره، یادکرد، ساختمانی که از دوران پیشین به جا مانده باشد بنای تاریخی، یادگار پیشینیان، هر چیزی که مجسمه یا لوحه یا ستون ی ا بنا و غیره در بزرگداشت شخص یا رویداد یادمان، بنای یادبود، لوحهٔ یادبود و"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "monumental",
      "Meanings": [
        "یادگاری ، تاریخی ، بزرگ ، شگفت اور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mood",
      "Meanings": [
        "حالت ، حوصله ، حال ، سردماغ ، خلق ، مشرب ، وجه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moodiness",
      "Meanings": [
        "بدخلقی ، افسردگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moody",
      "Meanings": [
        "حوصله، بد اخالق، اخمو، ترشرو، بدخلق دمدمی، متلون، ویری، خلق و خو متغیر، دگرواره، زودخشم، زود انگیخته، عبوس، گرفته، بی دل و دماغ، بی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moon",
      "Meanings": [
        "مهتاب ، سرگردان بودن ، اواره بودن ، ماه زده شدن ، دیوانه کردن ، بیهوده وقت گذراندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moonbeam",
      "Meanings": [
        "پرتو ماه ، ماهتاب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moonlight",
      "Meanings": [
        "داشتن، مهتابی، نور مهتاب، مشروبات، بطور قاچاقی کار کردن مهتاب، مهشید، نور ماه، شبانه، در نور ماه، شبانه و در هوای آزاد، عالوه بر شغل اصلی شغل فرعی یا شبانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moonstruck",
      "Meanings": [
        "مجنون، دیوانه به ویژه از عشق، رویایی، خیال پرور، ماه زده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moor",
      "Meanings": [
        "لنگر انداختن، به بویهٔ مهار، بستن، کران نشین کردن، زمین بایر، دشت، اهل شمال افریقا، مسلمان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moose",
      "Meanings": [
        "کیلوگرم می‌رسد، گوزن شمالی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moot",
      "Meanings": [
        "مجلس خطابه ومناظره ، انجمن ، شورا ، مطرح کردن ، دادخواهی کردن ، قابل بحث"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mope",
      "Meanings": [
        "غصه خور، آدم همیشه ناالن، افسرده بودن، افسرده کردن، دلتنگ کردن در حزن و اندوه به سر بردن، آدم خودخور، آدم away جمع روحیهٔ بد، بی دل و دماغی، بی حوصلگی، با ،محزون بودن، بد روحیه بودن، دل و دماغ نداشتن، خودخوری کردن، غصه خوردن، از سرنوشت خود نالیدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moral",
      "Meanings": [
        "وابسته بعلم اخالق، روحیه، پند، معنی، مفهوم، سیرت ، morale نادر رجوع شود به ،اخالقی، حقوق - برمبنای مشاهده و قیاس و برداشت شخصی و نه بر مبنای استدالل و اثبات نظری و قیاسی دارای قوهٔ ممیزه، داستان و شعر معنی اخالقی، نتیجهٔ معنوی، جمع اخالقیات، اصول اخالقی، باورهای ،اخالقی، فرخویی، معنوی، وجدانی، عفیف، باعصمت، از نظر جنسی نجیب، دارای حس تشخیص نیک و بد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morale",
      "Meanings": [
        "دلگرمی ، روحیه جنگجویان ، روحیه افراد مردم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moralist",
      "Meanings": [
        "فیلسوف یا معلم اخال ق ، اخالقی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morality",
      "Meanings": [
        "سیرت ، اخالقیات ، اخالق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moralize",
      "Meanings": [
        "نتیجه اخالقی گرفتن از ، اخالقی کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morass",
      "Meanings": [
        "مجازی وضع بسیار دشوار، گیرودار، باتالق، لجن زار، منجالب، مرداب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moratorium",
      "Meanings": [
        "ضرب االجل، مهلت قانونی، بازپرداخت وام اجازهٔ دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز، ا ستمهال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morbid",
      "Meanings": [
        "بیمارگون ، ناسالم ، ناخوش ، ویژه ناخوشی ، مریض ، وحشت اور"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morbidity",
      "Meanings": [
        "پزشکی میزان گسترش بیماری، درصد بیماران نسبت به کل جمعیت، بیمار گونگی، ناخوشی، اب الت، فساد، شیوع مر ، حالت مر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mordacious",
      "Meanings": [
        "گاز انبری ، تند ، تیز ، سوز اور ، محرق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mordant",
      "Meanings": [
        "زننده ، جگرسوز ، گوشه دار ، نیشدار ، رنگرزی ماده ثابت کننده ، ماده ثبات بکار بردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "more",
      "Meanings": [
        "بیشتر ، زیادتر ، بیش"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moreover",
      "Meanings": [
        "عالوه بر این ، ال بعوه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mores",
      "Meanings": [
        "عادات ، اداب ، رسوم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morgue",
      "Meanings": [
        "سردخانهٔ اجساد، مرده سرا، مرده خانه، جای امانت مردگانی که هویت انها معلوم نیست، بایگانی راکد سردخانه ای که در آن جسد اشخاص ناشناخته یا کسانی را که به بیما ری‌های مشکوک مرده اند نگه می‌دارند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moribund",
      "Meanings": [
        "در حال نزع ، در سکرات موت ، روبه مرگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morning",
      "Meanings": [
        "بامداد ، صبح ، پیش از ظهر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moroccan",
      "Meanings": [
        "مراکشی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morocco",
      "Meanings": [
        "مراکش ، کشور مغرب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morose",
      "Meanings": [
        "ترشرو ، کج خلق ، عبوس ، وسواسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morosely",
      "Meanings": [
        "با ترشرویی ، بدخویانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morphology",
      "Meanings": [
        "تاریخ تحوالت لغوی ، ریخت شناسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "morsel",
      "Meanings": [
        "خوراک لذیذ، تکه، یک لقمه غذا، مقدار کم، لقمه کردن ،لقمه، خوراک به قدر یک گاز، یک دهان پر، یک تکه، به طور کلی مقدار کم، کمی، قطعهٔ کوچک، یک ذره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortal",
      "Meanings": [
        "وابسته به مرگ، موتی، مرگی، از بین رونده، خونین، مخرب ،موجود فانی، انسان ، venial کننده، عامیانه ممکن، ق ابل تصور، الهیات - گ ناه کبیره در برابر صغیره پای مرگ، بی امان، دشمن و غیره دیرین، جانی، شدید، ستهم، عامیانه بسیار زیاد، خیلی، دراز و خسته فانی، مرگ پذیر، مردنی، میرا، فناپذیر، میرنده، دنیوی، این جهانی، خاکی، مرگبار، مرگ آور، مهلک، کشنده، تا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortality",
      "Meanings": [
        "هم می‌گویند، میرش، متوفیات death rate آدمیزادگان، بشر، بشر یت، میزان یا درصد مرگ و میر ،میرایی، مرگ پذیری، فناپذیری، میرندگی، مرگ و میر، شمار یا میزان شکست‌ها و ناکامی ها، انسان ها"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortar",
      "Meanings": [
        "ساروج، طناب افکن، هاون داروسازی، شفته، ساروج کردن، باخمپاره زدن ،کوبیدن و خرد کردن به کار رود کوب گر، کوبش گر، لولهٔ ترقه درکن، فشفشه افکن، مالط، آژند، گل و آهک زنبورک، مالت کردن، با مالط پوشاندن، با خمپاره حمله کردن، خمپاره انداختن، هر ماشین یا ابزاری که برای ،جنگ افزار خمپاره، خمپاره انداز ،pestle هاون، کابیل، کابیله، مهراس، سرکو، داروکوب دستهٔ هاون"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortgage",
      "Meanings": [
        "گرو گذاشتن ، رهن گذاشتن ، رهن دادن ، رهن ، گرونامه ، گروگ ذاشتن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortician",
      "Meanings": [
        "مقاطعه کار کفن ودفن ، متصدی کفن و دفن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortification",
      "Meanings": [
        "ی شرم، پست کردن، رنج، خجلت، فساد ریاضت، کف نفس، خویشتن داری، نفس کشی، خوارسازی جسم برای تعالی بخشی به روح، اسباب خجلت، مایه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortify",
      "Meanings": [
        "پست کردن ، ریاضت دادن ، کشتن ، ازردن ، رنجاندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mortuary",
      "Meanings": [
        "مرده شوی خانه ، دفن ، مرده ای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mosaic",
      "Meanings": [
        "باموزاییک اراستن ، تکه تکه بهم پیوستن ، نوار عکس ، سیستم عکس برداری موزاییک ، وابسته به موسی ، موسوی ، باحرف کوچک موزاییک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moscow",
      "Meanings": [
        "شهر مسکو پایتخت روسیه، مسکو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moslem",
      "Meanings": [
        "مسلمان ، مسلم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moslemism",
      "Meanings": [
        "اسالم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mosque",
      "Meanings": [
        "مسجد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mosquito",
      "Meanings": [
        "پشه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moss",
      "Meanings": [
        "تودهٔ خزه، خزه، باخزه پوشاندن ، bryopsida خزه رده‌های مختلف به ویژه رده ی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "most",
      "Meanings": [
        "بیشترین ، زیادترین ، بیش از همه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mostly",
      "Meanings": [
        "بیشتر ، اساسا"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mote",
      "Meanings": [
        "دره ، خس ، ریزه ، خال ، نقطه ، خرده ، اتم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mother",
      "Meanings": [
        "مادری کردن ، پروردن ، مادر ، ننه ، والده ، مام ، سرچشمه ، اصل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motherhood",
      "Meanings": [
        "مادر بودن، مادری، مادران، طبقهٔ مادر"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motif",
      "Meanings": [
        "نقش و نگار ، موتیف ، موضوع ، اصل ، مایه اصلی ، شکل عمده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motility",
      "Meanings": [
        "جنبندگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motion",
      "Meanings": [
        "جنبش ، تکان ، حرکت ، جنب وجوش ، پیشنهاد کردن ، طرح دادن ، اشاره کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motionless",
      "Meanings": [
        "بی حرکت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motivation",
      "Meanings": [
        "انگیزش ، محرک ، انگیزه ، انگیختگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motive",
      "Meanings": [
        "motif شود به انگیزه، انگیختار، داعی، غرض، محرک، جنبش انگیز، جنب آور، حرکتی، محرکه، انگیزشی، درونمایه رجوع"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motley",
      "Meanings": [
        "رنگارنگ، آمیخته ، مختلط، لباس رنگارنگ دلقک ها، لباس چ هل تکه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motor",
      "Meanings": [
        "رانشگر ، موتوری ، موتور ، ماشین ، منبع نیروی مکانیکی ، محرک ، حرکت دهنده ، اتومبیل راندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motor neuron",
      "Meanings": [
        "نورون حرکتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mottled",
      "Meanings": [
        "خالدار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "motto",
      "Meanings": [
        "شعار ، سخن زبده ، پند ، اندرز ، حکمت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moue",
      "Meanings": [
        "اخم، معوج سازی صورت، شکلک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mould",
      "Meanings": [
        "قالب گرفتن ، شا بلون ، قالب گیری ، شکل دادن ، قالب ، کالبد ، فطرت ، الگو ، کپک زدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mound",
      "Meanings": [
        "محصور و مستحکم کردن، برامدگی، خرپشته، ماهور، با خاک ریزمحصور کردن، خاک ریزس اختن پشته، خاک انباشت، پرندک، بژ، تپهٔ کوچک، تل، کتل، توده، انباشته، تل انبار، تلنبار، قدیمی با خاک انباشت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mount",
      "Meanings": [
        "اسب ، دوچرخه وغیره ، کوه ، تپه کردن ، سوار شدن ، صعود کردن ، نصب کردن ، صعود ، ترفیع ، مقوای عکس ، پایه ، قاب عکس ، مرکوب سوار شدن بر ، بلند شدن ، زیادشدن ، بالغ شدن بر ، سوار ، up سوار کردن بر پا کردن ، سکو ،باالرفتن با ، محکم کردن ، ثابت کردن ، نصب کردن قرار دادن ، اسب مسابقه با سوارکار ، مانت ، پایه نصب ، مقر ، قنداق"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mountain",
      "Meanings": [
        "کوه ، بصورت جمع کوهستان ، کوهستانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mountaineer",
      "Meanings": [
        "پیمایی کردن کوه نوردی کردن، کوه نشین، آدم کوهستانی، کوهستان زی، کوه زی، کوهستانی، کوه پیما، ساکن کوه، کوه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mountainous",
      "Meanings": [
        "کوهستانی ، کوه مانند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mountebank",
      "Meanings": [
        "شارالتان ، ادم حقه باز ، حقه بازی کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mourn",
      "Meanings": [
        "سوگواری کردن ، ماتم گرفتن ، گریه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mournful",
      "Meanings": [
        "سوگمند، اندوهگین، غصه دار، ماتم زده، عزادار، سوگ آمیز، عزادارانه، غم انگیز، حزن آور، سوگوار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mourning",
      "Meanings": [
        "سوگواری، ع زاداری، ماتم، جامهٔ عزا، لباس سیاه، دوران عزاداری، وابسته به سوگواری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mouse",
      "Meanings": [
        "موش خانگی ، موش گرفتن ، جستجو کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mouth",
      "Meanings": [
        "اوردن دهانه ، مصب ، مدخل ، بیان ، صحبت ، گفتن ، دهنه زدن به ، در دهان گذاشتنخوراک ، ادا و اصول در"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mouthful",
      "Meanings": [
        "لقمه ، دهن پر ، مقدار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "move",
      "Meanings": [
        "عمل، اسباب کشی، جابجایی، ریدن، شکم کارکردن ،کردن، اقدام به عمل آوردن، کاال و غیره به فروش رفتن، با افراد طبقهٔ بخصوصی معاشرت کردن، جنبش انداختن، در پارلمان یا هر جا که بحث و مشاوره و سپس رای گیری می‌شود پیشنهاد کردن، آغاز به عمل موجب احساس حزن یا ترحم یا خشم یا تحسین و غیره شدن، به… آوردن، واداشتن، به صرافت افتادن یا ،راهی شدن، شطرنج و غیره مهره را حرکت دادن on افتادن، تغییر مکان دادن، منتقل کردن یا شدن، با حرکت دادن یا کردن، جنبیدن، جنباندن، مخیدن، بشولیدن، کار یا رویداد و غیره پیشرفت کردن، جلو رفتن، راه",
        "وادار کردن ، تحریک کردن ، پیشنهاد کردن ، تغییر مکان ، حرکت کردن ، نقل مکان ، اسباب کشی کردن ، دراوردن ، بازی کردن ، متاثر ساختن ، جنبش ، تکان ، اقدام ، دربازی نوبت حرکت یابازی ، بحرکت انداختن تکان خوردن ، پیش رفتن ، اسباب کشی کردن تکان ، حرکت فریبنده ، جنبیدن ، تکان دادن ، حرکت دادن ، بجنبش کپی کردن اطالعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر ، تغییر دادن انتقال دادن ، حرکت کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moveable assets",
      "Meanings": [
        "دارایی‌های منقول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "movement",
      "Meanings": [
        "حرکت دادن ، جنبش ، تکان ، حرکت ، ت غییر مکان ، گردش ، موسیقی وزن ، ضرب ، نهضت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "movie",
      "Meanings": [
        "سینما"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moving average",
      "Meanings": [
        "میانگین متحرک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mown",
      "Meanings": [
        "mow اسم مفعول"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "moxie",
      "Meanings": [
        "امریکا - خودمانی دل و جرات، دل، جربزه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mozambican",
      "Meanings": [
        "موزامبیکی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mozambique",
      "Meanings": [
        "کشور موزامبیک"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mr",
      "Meanings": [
        "آقا، آقای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mri",
      "Meanings": [
        "تصویربرداری تشدید مغناطیسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mrs",
      "Meanings": [
        "خانم ، بانو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "ms",
      "Meanings": [
        "میسیسیپی مخفف، نسخهٔ خطی، فوق لیسانس علوم، مخفف نسخهٔ خطی مخفف فوق لیسانس علوم مخفف رود"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "much",
      "Meanings": [
        "زیاد ، بسیار ، خیلی بزرگ ، کامال رشد کرده ، عالی مقام ، تقریبا ، بفراوانی دور ، بسی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muck",
      "Meanings": [
        "کردن، کودتازه، پول، الوده کردن، خراب کردن، زحمت کشیدن تمیز کردن به ویژه اسطبل را سرگین زدایی out خیطی باال آوردن، گندزدن، کار را خراب کردن، معموال با انگلیس - خودمانی - up پهن، خاک کوددار، سیاخاک، گلزار، باتالق، منجالب، کود حیوانی دادن، معموال با ،کثیف کردن، کود حیوانی نم دار، سرگین، پشگل، تپاله up کثافت، ناپاکی، مادهٔ کثیف و چسبان ، معموال با"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muckraker",
      "Meanings": [
        "سرگین کاو"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mucus",
      "Meanings": [
        "مخاط ، خلط ، بلغم ، ماده مخطی ، ماده لزج"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muddle",
      "Meanings": [
        "گیج کردن ، خراب کردن ، درهم وبرهم کردن ، گیجی ، تیرگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muffle",
      "Meanings": [
        "ساکت کردن ، چیزی که صدا را از بین ببرد ، صدا خفه کن ، پ یچیدن ، دم دهان کسی را گرفتن ، چشم بستن ، خاموش کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mug",
      "Meanings": [
        "کردن، پشت درس گذاشتن، ابخوری، لیوان، ساده لوح، دهان، عک س شخص محکوم سخت درس خواندن و خود را برای امتحان آماده up هم می‌گویند، انگلیس - با mug shot - آویخته است اندازهٔ یک لیوان، آدم خشن و زشت، آدم کریه، آدم رذل، عکس متهم یا جانی معموال با شماره ای که بر گردن ضرب و شتم قرار دادن معموال برای سرقت، کتک زدن، سر کسی ریختن، به ویژه از تبهکار عکس گرفتن، به لیوان دسته دار، جام دسته دار، خودمانی صورت، پک و پوز، لب و لوچه، دهن، دهن کجی، شکلک، مورد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muggy",
      "Meanings": [
        "گرم ، خفه ، مرطوب ، گرفته"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mugwump",
      "Meanings": [
        "از نظر سیاسی یا حزبی یا دسته بندی ناوابسته، مستقل، سیاست و حزب بازی دوری می‌کند، کله گنده، رییس"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mulatto",
      "Meanings": [
        "زاده اروپایی وزنگی ، دورگه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mulct",
      "Meanings": [
        "جریمه دادن ، تاوان ، لکه ، عیب ، جریمه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mule",
      "Meanings": [
        "دمپایی ،دورگه به ویژه اگر عقیم باشد، یکدش، اکدش، دورگه، عامیانه آدم لجوج، آدم یکدنده، کفش راحت خانگی باریک یا کشیدن واگن معدن، دستگاه نخ ریسی که از پنبه نخ می‌سازد و دور دوک می‌پیچد، هر جانور یا گیاه استر ، قاطر به ویژه اگر پدر االغ و مادر مادیان باشد، تراکتور کوچک برای کشیدن قایق‌ها در آبراه های"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muleteer",
      "Meanings": [
        "قاطرچی، متصدی قاطرها، چاروادار، استربان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mull",
      "Meanings": [
        "ژرف اندیشیدن overو گرم نمودن، پارچه موسلن نازک، فارسی ململ، ململ ن ازک، معطر کردن وبعمل اوردن مشروبات، با مورد تفکر قرار دادن، دربارهٔ چیزی خوب فکر کردن، شراب یا آب سیب و غیره شیرین کردن و ادویه زدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multi user",
      "Meanings": [
        "چند کاربره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multicellular",
      "Meanings": [
        "چند سلولی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multicultural",
      "Meanings": [
        "چند فرهنگی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multidimensional",
      "Meanings": [
        "چند بعدی ، دارای ابعاد متعدد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multifarious",
      "Meanings": [
        "گوناگون ، متعدد ، بسیار ، دارا ی انواع مختلف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multifold",
      "Meanings": [
        "البرال، چند تا، چند ال، چند چین، چندین، چند برابر، چندگانه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multiform",
      "Meanings": [
        "چند شکلی ، بسیار شکل ، بسیار شکلی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multilateral",
      "Meanings": [
        "چند سویه، چند جانبه، همه جانبه، چند بر، چند پهلو، کثیر االضالع"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multilingual",
      "Meanings": [
        "چندزبانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multimedia",
      "Meanings": [
        "آمیخته ای از چند رسانه مثال رادیو و تلویزیون و فیلم برای آموزش یا تبلیغ بازرگانی و غیره چند رسانه ای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multinational",
      "Meanings": [
        "و یا اشخاصی از چند کشور مالک آن هستند چند ملیت ی، شرکت چند ملیتی وابسته به چند ملت، چند ملیتی، چند مردمگانی، وابسته به شرکت بزرگ که در چند کشور شاخه و کارخانه دارد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multiple",
      "Meanings": [
        "چندین ، متعدد ، مضاعف ، چندال ، گوناگون ، مضرب ، چند فاز ، چندگانه ، چند برابر ، مضروب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multiplicity",
      "Meanings": [
        "بسیاری ، گوناگونی ، کثرت ، تعدد ، بسیار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multiply",
      "Meanings": [
        "کردن، تاییدن، بس شماری کردن، به طور چندگانه افزودن، تکثیر کردن، افزوده شدن، تکثیر یافتن، چند تایی کردن یا شدن، زاد و ولد کردن، تولید مثل کردن، ضرب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multipurpose",
      "Meanings": [
        "چند منظوره، چند کاره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multitude",
      "Meanings": [
        "توده ها، تودهٔ مردم، گروه بسیار، جمعیت کثیر، بسیاری the بزرگ، چپیره، عموم، متعدد، شمارمند، با کثرت، زیادی، تعدد، انبوهی، مردم یا چیزها زیاد، نهمار، جماعت، جمعیت، گروه، همگنان، شمار، دسته ی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "multitudinous",
      "Meanings": [
        "فراوان، بی شمار، کثیر، متعدد، شمارمند، پرجمعیت، دارای مردم زیاد، انبوه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mum",
      "Meanings": [
        "خاموش، ساکت بودن م ادر، مام، خاموش، ساکت، بی حرف، ندا ساکت باش! ، جیک نزن! ، خفه! ، مادر خاموشی، سکوت، شخص ، نوعی آبجو قوی مام، در جشن‌ها و به ویژه نمایش‌های کریسمس نقاب زدن، جامهٔ نمایش برتن کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mumbai",
      "Meanings": [
        "بمبیی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mumble",
      "Meanings": [
        "نادر - با لثه‌های بی دن دان جویدن مانند پیران ،زیر لبی گفتن، زیرلب سخن گفتن، من من کردن، با دهان تقریبا بسته گفتن، دندیدن، سخن یا صدای زیرلبی، لند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mummification",
      "Meanings": [
        "حنوط ، مومیایی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mumpsimus",
      "Meanings": [
        "آیین دیرینه بی معنی که از روی تعصب بدان بچسبند، نادان متعصب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "munch",
      "Meanings": [
        "خش خش کنان جویدن، ملچ ملچ کردن، خاییدن، لف لف خوردن، جویدن، چیزهای جویدنی، ملچ ملوچ کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mundane",
      "Meanings": [
        "دنیوی، این جهانی، ا یدری، خاکزاد، عادی، معمولی، پیش پا افتاده، مثل همیشه، خاکی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "municipal",
      "Meanings": [
        "بلدی ، وابسته بشهرداری ، شهری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "municipality",
      "Meanings": [
        "شهردار، شهریا بخشی که دارای شهرداری است"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "munificence",
      "Meanings": [
        "بخشش ، بخشندگی ، دهش ، کرم ، کرامت ، بذل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "munificent",
      "Meanings": [
        "بخشنده ، کریم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muniment",
      "Meanings": [
        "س ند ، مدرک ، وسیله دفاع ، لوازم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "munition",
      "Meanings": [
        "تسلیحات رساندن به، زینگان رساندن به، قلعه، دفاع، مهمات، تدارکات، جنگ افزار تهیه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "munitions",
      "Meanings": [
        "تسلیحات، زینگان، جنگ افزارها و مهمات، اسلحه و مهمات، تخشایی، مهمات، تدارکات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mural",
      "Meanings": [
        "نقاشی دیواری ، دیواری ، دیوار نم ا ، واقع بر روی دیوار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "murder",
      "Meanings": [
        "قتل عمدی ، کشتار ، ادمکشی ، کشتن ، بقتل رساندن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "murky",
      "Meanings": [
        "تیره"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "murmur",
      "Meanings": [
        "زیرلبی شکایت کردن، ژکیدن، ونگ ونگ کردن، سخن نرم، شایعات ،شکوه، پچ پچ کنان گفتن، زمزمه وار ادا کردن، زیرلبی گفتن، پ زشکی مورمور، سوفل قلبی، غرولند کردن ،زمزمه، صدای آرام و خوشایند مانند صدای جویبار یا صحبت از دور، زمزمه کردن، شکایت زیرلبی، غرولند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muscat",
      "Meanings": [
        "پایتخت کشور عمان، مسقط انگور موسکات انواع انگورهای شیرین اروپایی که از آن شراب موسکاتل و کشمش می‌سازند، شهر مسقط"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muscle",
      "Meanings": [
        "به زور وارد شدن، چپیدن، به زور گرفتن، بزور وارد شدن into با عضله، ماهیچه، مایچه، مازه، نیروی ال عضنی، قوت بدنی، زوربازو، مازه نیرو، قدرت، توان، عامیانه - معموال"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muscular",
      "Meanings": [
        "وابسته به عضله، مازی، مازه ای، ماهیچه ای، عضالنی، زورمند، قوی، نیرومند",
        "عضالنی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muse",
      "Meanings": [
        "الهه شعر وموسیقی اندیشه کرد ن ، تفکر کردن ، در بحر فکر فرو رفتن ، تعجب کردن ، در شگفت ماندن ، شگفت ، باحرف بزرگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "museum",
      "Meanings": [
        "موزه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mushroom",
      "Meanings": [
        "قارچ ، سماروغ ، بسرعت رویاندن ، بسرعت ایجاد کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mushy",
      "Meanings": [
        "حریره مانند، غلیظ و نرم، وارفته، مبهم، نامفهوم، حریره یاخمیرمانند، اح ساساتی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "music",
      "Meanings": [
        "موزیک ، موسیقی ، اهنگ ، خنیا ، رامشگری"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musical",
      "Meanings": [
        "موزیکال ، دارای اهنگ ، موسقی دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musicality",
      "Meanings": [
        "برابری با موسیقی، خوش آهنگی، ذوق موسیقی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musically",
      "Meanings": [
        "مطابق اصول موسیقی، بطور خوش آهنگ"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musician",
      "Meanings": [
        "خنیاگر ، موسیقی دان ، نغمه پرداز ، ساز زن ، نوازنده"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musing",
      "Meanings": [
        "ژرف اندیش، اهل فرو رفتن در بحر تفکر، متفکر، فکور، تفکر امیز، غرق در افکار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musky",
      "Meanings": [
        "مشکی، مشکبار، خوشبوی، مشکسان، مشک دار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muslim",
      "Meanings": [
        "وابسته به اسالم و مسلمانان، اسالمی، مسلمان، پیرو اسالم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mussel",
      "Meanings": [
        "دو کپه ای، صدف باریک دریایی ورودخانه ای که از آن دکمه می‌سازند، صدف unionidae کشتی و سنگ و غیره می‌چسبند و صدف آب شیرین از تیرهٔ که به بدنهٔ mytilidae ماسل انواع صدف‌های دوکفه ای و گاهی خوراکی به ویژه صدف دریایی از تیره ی",
        "صدف دو کپه ای ، صدف باریک دریایی ورودخانه ای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "must",
      "Meanings": [
        "باید ، بایست ، میب ایستی ، بایسته ، ضروری ، البد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mustache",
      "Meanings": [
        "سبیل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muster",
      "Meanings": [
        "لیست اسامی ، فراخواندن ، احضار کردن ، جمع اوری کردن ، جمع شدن ، جمع اوری ، اجتماع ، ارایش ، صف"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musts",
      "Meanings": [
        "بایدها ، ضروریات"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "musty",
      "Meanings": [
        "کپک زده ، بوی ناگرفته ، پوسیده ، کهنه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutability",
      "Meanings": [
        "تغییر پذیری ، مجاز ی بی ثباتی ، بیقراری ، تلون"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutable",
      "Meanings": [
        "تغییر پذیر ، بی ثبات ، ناپایدار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutant",
      "Meanings": [
        "زیست شناسی، وابسته به جهش، جهشی، تغییر پذیر، دم دمدمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutation",
      "Meanings": [
        "جهش ، دگرگونی ، تحول ، طغیان ، انقالب ، شورش ، تغییر ناگهانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muted",
      "Meanings": [
        "گنگ ، الل ، بی صدا ، بی زبان ، صامت ، کس ر کردن ، خفه کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutely",
      "Meanings": [
        "بطور بی صدا، بطور گنگ، خاموشانه، بطور ساکت"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutilate",
      "Meanings": [
        "معیوب کردن ، ناقص یا فلج کردن ، قلب وتحریف شده ، بی اندام کردن ، اخته کردن ، ناقص کردن ، فلج کردن ، تحریف شدن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutilation",
      "Meanings": [
        "قطع عضو ، تحریف ، معیوب سازی ، نقص"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutinous",
      "Meanings": [
        "اهل شورش و تمرد، وابسته به تمرد، شورش آمیز و تمرد آمیز، یاغی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutiny",
      "Meanings": [
        "کردن، طغیان کردن، یاغی شدن، برمخیدن، یاغی گری، فتنه، سر کشی، نا فرمانی شورش به ویژه شورش سربازان یا ملوانان، تمرد، سرپیچی از اجرای فرمان مافوق، شورش کردن، تمرد"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutter",
      "Meanings": [
        "غریدن، سروصدا کردن، من من، غرغر، سخن زیر لب، من من کردن، جویده سخن گفتن، غرغر کردن زیرلب گفتن، لند لند کردن، غرولند کردن، نق زدن، لندیدن، مانند تندر دور دست مثال هنگام حرف زد ن با خود"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutton",
      "Meanings": [
        "گوشت گوسفند، گوشت گوسفند یک ساله وبیشتر، گوسفند"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutual",
      "Meanings": [
        "تعاونی ، دوسره ، از د و سره ، بین االثنین ، دو طرفه ، متقابل ، دو جانبه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutualism",
      "Meanings": [
        "اصول همکاری ، همزیستی دو موجود"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutuality",
      "Meanings": [
        "دوسره بودن، تقابل"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mutually",
      "Meanings": [
        "از دو سر، دوسره، متقا الب"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "muzzle",
      "Meanings": [
        "بندزدن، مانع فعالیت شدن اسب و غیره که شامل دهان و فک‌ها و بینی می‌شود پوز، پوزه، پوزه بند، دهنه، سرلوله هفت تیریاتفنگ، پوزه محدود کردن، سالح آتشین دهانهٔ لوله، دهانه، به جانور پوزه بند زدن، بخش پیش آمدهٔ صورت سگ و هر چیزی که جلو آزادی سخن و بحث را بگیرد محدودیت، دهان بند، دهان بند زدن، آزادی سخن و بیان را"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "my",
      "Meanings": [
        "مال من ، متعلق بمن ، مربوط بمن ، ای وای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myanmar = burma",
      "Meanings": [
        "کشور میانمار ، اهل میانمار، برمهای، میانماریMyanmar, Burma میانمار نام دیگر این کشور برمه است"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myopia",
      "Meanings": [
        "چشم پزشکی نزدیک بینی، طب نزدیک بینی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myopic",
      "Meanings": [
        "وابسته به نزدیک بینی، نزدیک بین"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myriad",
      "Meanings": [
        "ده هزار ، هزارها ، بیشمار"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myrmidon",
      "Meanings": [
        "اسطورهٔ یونان - هر یک از دلیرانی که در جنگ تروی زیر فرمان آشیل می‌جنگیدند مورمدان"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myself",
      "Meanings": [
        "خودم ، شخص خودم ، من خودم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mysterious",
      "Meanings": [
        "اسرار آمیز، مرموز، رازگونه، پرخیده، مبهم"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mystery",
      "Meanings": [
        "فن ، کسب ، شغل ، رمز ، راز ، سر ، معما ، صنعت ، هنر ، حرفه ، پیشه"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mystic",
      "Meanings": [
        "عارف ، عرفانی ، متصوف ، اهل تصوف ، اهل سر ، رمزی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mysticism",
      "Meanings": [
        "عرفان، تصوف، راز و رزی، درویشی، فلسفه درویش ها"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mystification",
      "Meanings": [
        "گیج سازی ، مشکل وپیچیده سازی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mystify",
      "Meanings": [
        "گیچ کردن ، رمزی کردن"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mystique",
      "Meanings": [
        "جذبه وشهرت معنوی ، جیبه عرفانی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "myth",
      "Meanings": [
        "داستان ساختگی، عقیدهٔ غیر علمی"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mythical",
      "Meanings": [
        "افسانه امیز ، اسطوره ای"
      ]
    },
    {
      "EnglishWord": "mythology",
      "Meanings": [
        "اسطوره شناسی، دستان شناسی، کتاب اسطوره ها، دستان نامه، افسانه شناسی، اساطیر"
      ]
    }
  ]
}